کد خبر: ٢٢٨٦٥   نسخه چاپی  
  • تاریخ درج خبر:1400/08/30-١٦:٥٨

دکتر احمد مسجد جامعی

 

آبادان خبر _ یکی از دوستان، خاطره‌ای از دوران تعلیم و تدریس استاد سیدمحمد احصایی در دانشگاه هنر بیان می‌کرد؛ او حسین، فرزند یکی از نام‌آورترین استادان ادبیات و تاریخ و فلسفه ایران معاصر بود و اکنون نیز در خارج از کشور، کرسی مهمی به نام اوست. ایشان در دوره‌ای افتخار شاگردی آقای احصایی را داشت. وقتی استاد از او امتحانی می‌گیرد و نمره‌ای به او می‌‌دهد که موجب تعجب می‌شود و چون گله می‌کند، آقای احصایی پاسخ می‌دهد چون فرزند چنان استاد پرآوازه‌ای هستی، من از تو توقع بیشتری نسبت به سایر دانشجویان دارم. این از معدود مواردی است که نه تنها اسم و آوازه پدر، به اصطلاح پارتی نشده، بلکه به عکس مسؤولیت بیشتری متوجه آن دانشجو کرده است. به نظرم آقای احصایی درباره خودش هم چنین رفتار می‌کند. او در حال حاضر بی‌هیچ اغراق، شناخته شده‌ترین استاد خوشنویسی و هنر نقاشیخط در سطح جهانی است. شاید تسلط او بر حوزه هنرهای تصویری، موجب امتیاز ترکیب‌بندی او در خط و خوشنویسی و نقاشیخط شده‌است.
این روزها مصادف است با برگزاری دو نمایشگاه از استاد احصایی در گالری گلستان. دو هفته پیش مجموعه‌ای از آثار برگزیده عکس ایشان از موزه‌های مهم جهان شامل بریتیش میوزیوم، لوور، مترو پولیتن و فلورانس به نمایش گذاشته شد. ویژگی این عکاسی، همراه بودن آن با تماشاگر و نگاه پانورامایی به اثر هنری است. به واقع دو کار در این تصویرها صورت گرفته است؛ یکی خود اثر و دیگری ثبت عکس‌العمل تماشاگر توسط هنرمندی که هیچ‌گاه داعیه عکاسی نداشته و ندارد و ۵۰ سال پیش، در جوانی این را انجام داده است. مشابه این کار را چند سال پیش از زنده‌یاد عباس کیارستمی دیده بودم که در حاشیه جشنواره سینمای فجر به نمایش درآمد. در آنجا کیارستمی، آثار هنری موزه لوور را در کنار عکس‌العمل تماشاگران آورده و کارگردانی کرده بود که میهمانان خارجی بسیار تحسین کردند.

نمایشگاه دوم، مجموعه‌ایست به خط نستعلیق و شیوه سیاه مشق که آقای احصایی «مشق شب ایام قرنطینه» نامیده و همچون دیگر آثار او نکته‌هایی دارد که فراتر از نگاه تکنیکی است و آثار را از حالت رسمی خارج می‌کند و نوعی ثبت وقایع حین تحریر به شمار می‌آید. علاوه برآن به کارگیری رنگ‌های مختلف در یک قطعه، نوآوری دیگری است که می‌توان آن را «سیاه مشق روی سیاه مشق» نامید. سیاه مشق، هنرمندانه‌ترین و انتزاعی‌ترین بخش خوشنویسی ایرانی است و در این مجموعه احصایی چنان چیره‌دستانه مرکب سرخ و سیاه را در هم تنیده که می‌توان این مجموعه آثار را «سرخ مشق» هم نامید؛ البته این نوآوری‌ها باز هم در چارچوب همان سیاه مشق و رعایت سواد و بیاض خط و خوشنویسی است. نکته دیگر در این کارها، گزارش احصایی از شرایط نوشتن است؛ این سیاه مشق‌ها در شب‌های کرونایی روی دفترها و کاغذهای معمولی و حتی دور ریختنی نوشته شده‌اند. این استفاده از کاغذهای دور ریختنی به جای کاغذهای دست‌ساز و آهار مهره، ما را با هنرمندی معاصر رو به رو می‌کند که اگرچه به سنت‌های این هنر وفادار است اما آن سنت‌ها را به عصر معاصر احضار و در قالبی نو ارائه می‌کند. در هر یک از این آثار، شب‌های تحریر و اطلاعات نوع و جنس کاغذ و شاید قلم را می‌توان دید؛ از جمله آنجا که در حاشیه نوشته: «کاغذ بدقلقی می‌کند» یا «کاغذ در مقابل حرکت قلم مقاومت می‌کند» یا «این مرکب هم عجب لجنی است»؛ این کار تا جایی پیش می‌رود که احصایی در میانه متن با رسم فلش، بیرون از خط نوشته که «اینجا سرفه‌ام گرفت». وی ذیل این بیت حافظ: خوش‌تر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیستر ساقی کجاست گو سبب انتظار چیستر آورده است: «در ۸۰ سالگی چه انتظاری». به نظرم با این کارهای متفاوت، احوال شخصی هنرمند، بی‌هیچ تکلفی در حاشیه نوشته‌ها ثبت شده است.

یک بار همراه استاد عبدالصمد صمدی تهرانی، منزل آقای احصایی بودیم؛ آقای صمدی را از بزرگ‌ترین نسخ‌نویسان ایران می‌دانند. معروف است که آقای صمدی برای تحریر قطعات خود وقت و دقت بسیار به کار می‌برد. در آنجا گفتگویی بین این دو استاد بزرگ خوشنویس پیش آمد. آقای صمدی از تحریر مکرر یک قطعه برای رسیدن به درجه قابل قبول برای خودش سخن گفت. می‌دانم که ایشان گاهی برای نوشتن یک عبارت، بارها ترکیب‌های مختلف را امتحان می‌کند اما گفته آقای احصایی متفاوت بود. او گفت در همین تحریر دیوان حافظ، که روی میزش بود، هر شبی تفألی به حافظ داشته و هر غزلی که می‌آمده برای تحریر آماده می‌کرده و حاصل کار هرچه بود دیگر تغییر نمی‌داده‌است.

همه اینها نشان می‌دهد که در ذهن احصایی، کار هنرمند، فراتر از تکنیک و به تعبیر او «فرا نوشتن» است و بایستی حال و احوال و خوب و بد زمانه را نیز بازتاب دهد؛ از کاغذ و مرکب گرفته تا دلتنگی‌های فردی و جمعی و نیز تداوم بخش تجربه پیشینیان و سنت خط و خوشنویسی باشد. از این روست که این نوآوری‌ها به ظرایف خوشنویسی و سنت‌های پذیرفته شده آن آسیب نزده است. احصایی معتقد است هنرمند، آدم متفاوت و حساسی است؛ بایستی درد و درمان زمانه را هم ببیند. حال که در یکی دو هفته گذشته، آثار هنری ۵۰ سال پیش آقای احصایی تا همین شب‌های کرونایی به نمایش درآمد، فرصتی مغتنم است تا نگاهی به تأثیرپذیری و تأثیرگذاری او بر هنر معاصر ایران داشته باشیم. این کاریست که از فرهنگستان هنر انتظار آن می‌رود که نمایشگاهی با چنین رویکردی فراهم سازد.

***

در بیشتر مطالب علمی که درباره تخت جمشید نوشته‌اند، بر اجزای آن از نظر پیشینه و تعلق آن به تمدن‌های مختلف شناخته آن روز دنیا تأکیده شده است؛ از جمله سرستون‌های یونانی، نیلوفر آبی هندی، همای مصری. در خود نقوش هم اقوام مختلف با لباس‌ها و آداب و رسوم و هدایای ویژه خود حاضرند. این بنا با همه شکوه و عظمت خود نشان می‌دهد که هنر ایران، ترکیبی است و اسلوب و درونمایه آن، رنگ و بوی ایرانی دارد؛ یعنی همه آن را به نام ایران می‌شناسند هر چند در تحلیل اجزای آن عناصر دیگری را تشخیص می‌دهند و این خود نقطه قوت این چهارراه تمدنی جهان است. اغراق نیست اگر بگوییم آن اسلوب جامع‌نگر تا روزگار ما هم استمرار یافته‌اند. از نمونه‌های برجسته آن در رشته تجسمی و در میان کارتونیست‌ها می‌توان از آثار زنده‌یاد «کامبیز درم‌بخش» یاد کرد. شخصیتی که زبان تصویر او حتی بی‌آنکه امضایی داشته باشد، در همه‌جا به نام او شناخته می‌شود و در سوگ او شاید همانقدر که ایرانیان متأسف شدند، هنرمندان این رشته در سطح جهانی اظهار دریغ کردند. زبان گویای خطوط آرام و تصاویر ساده او همچون شعری روان در میان بسیاری کشورها با فرهنگ‌های مختلف، ساری و جاری می‌شد و بر آنها تأثیر می‌گذاشت و از آنها تأثیر می‌پذیرفت. او سال‌هایی از ایران رفت و دیگرانی همچون «اردشیر محصص» که صاحب سبک ویژه خود بودند، همان مسیر را انتخاب کردند؛ اما او ناگاه به وطن بازگشت. ایران وطن ماست حتی اگر آباد نباشد. بازگشت او چندان خوشایند برخی سلیقه‌ها نبود؛ نمی‌پسندیدند که کسی آنقدر جوایز و نشانه‌های معتبر بین‌المللی دریافت کرده باشد. نمی‌پسندیدند کسی آنقدر نمایشگاه‌های جهانی در این سو و آن سو برپا کند. هر جایزه و نمایشگاه، او را در تیررس ملامت و ناسزای آنها قرار می‌داد ولی او در مسیر خود، راه می‌سپرد. میز کوچکش در کافه کتاب نشر ثالث، دفتر کارش بود و هر کسی می‌توانست بی‌هیچ وقت قبلی با او دیدار و گفتگو کند. لبخند، نخستین هدیه درم‌بخش با دیدارکنندگان بود با تواضع و ادب و در کمال بی‌آلایشی با همه روبرو می شد. سوژه‌هایش از کتاب و صلح و طبیعت و تبعیض نژادی، انسان و دلقک‌ها و اجتماع گرفته تا تصویرسازی‌هایش برای کتاب‌های کودکان، به قدری بود که به راحتی می‌توانستی موضوعی برای گفتگو بیابی و او آنچنان کوتاه و مؤثر، آن حرف‌ها را با کمترین خطوط به تصویر می‌کشید که تو را بی‌تاب می‌کرد. آیا این همه معانی در قالب چند پاره خط جای می‌گیرند؟ درم‌بخش تا آخرین روزهای حیات پربارش همچون دوران جوانی، پرنشاط و خلاق به آفرینش آثار فاخر پرداخت و با آنکه همه می‌دانستند انبوهی از سوژه‌هایی که در ذهن داشت، ناتمام ماند. زندگی او از همین راه می‌گذشت و با آنکه بسیار پرکار بود، هرگز از کیفیت آثارش نکاست. وسواس بسیاری داشت که هر اثر او در جایگاه ویژه خود بنشیند. خود او هم مانند تصویرش ساده و پرمعنا بود. بازگشت او به ایران موجب شد نسل امروز با تجربه دیروز پیوند گیرد و دچار گسستگی نشود و از سویی دیگر با هنر جهانی بیامیزد و بداند که چه گنجینه ارزشمندی در کنار خود دارد. بیهوده نیست که در سوگ او این همه جوان هنرمند در فضای مجازی طوفان به پا کردند. بی‌شک آثار هنری او بر تارک هنر نوین ایران می‌درخشند، اما آنچه که شاید بیشتر اهمیت داشته باشد، سلوک هنری‌اش بود که ایران را با همه دشواری‌هایی که برایش می‌ساختند، عمیقاً دوست داشت و بر جاهایی که بیشتر قدر می‌دید و او را بر صدر می‌نشاندند برتری می‌داد؛ هر چند این همه برای او آب و نانی نداشت. او ایران را فراموش نکرد و ایران نیز او را از یاد نخواهد برد. اگر ایران، ایران شد به مدد کسانی است که با صداقت و بی‌ادعا، کوشیدند تا پرچم فرهنگ و هنر این سرزمین مینویی را برپا نگه دارند و بیش از آنکه به منافع آنی و شخصی بیندیشند، به شکوه و عظمت این نام ماندگار فکر می‌کردند. آقای درم‌بخش اینگونه بود و درمی که او در پای هنر ریخت، همان تصاویر شاعرانه‌ به جای مانده از اوست که نام و یادش را تا همیشه زنده نگه خواهد داشت.

 

 

فلسفه،خوشنویسی،نقاشی،خط،کرونا،آبادان خبر،آبادان نیوز 

منبع:اطلاعات

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: