- تاریخ درج خبر:1401/07/02-٢٠:٤٨
آبادان خبر
روانکاوی سودابه و سیاوش در شاهنامه ی فردوسی
نویسندگان : مهدی قدیانی - احمد امیری
آبادان نیوز : از دیدگاه فروید و یونگ می توان سودابه را مورد واکاوی قرار دهیم. سعی بر آن شده سودابه را نه به عنوان زنی بدخوی بلکه ریشه های روانگاوی او را بررسی نماییم و جبنه های مثبت او ر واکاوی نماییم. سودابه نماد دوران مادر سالاری زمین است و در شاهنامه الهه مرگ و زندگی می باشد. زن افسونگر یا اغواگر اصطلاحی در فیلم و ادبیات است که به زنی زیبا گفته می شود که با استفاده از زیبایی و جذابیت های خود قهرمان را افسون می کند. آنان قهرمانان را در موقعیت خطر آفرین و مرگ آور قرار می دهند. داستان دل باختگی نامادری به نا پسری، روایتی دیگر از عشق می باشد. عشقی نا خجسته و حدیث رسوایی و آغازگر آشوب و شوریدگی. در این پاره داستان ها تقدس عشق به بازی گرفته می شود و قهرمان برای اثبات بی گناهی خود اسیر سرنوشتی نا خواسته می گردد. در اینجا ما به عشق نا فرجام سودابه و سیاوش از دیدگاه روانگاوی می پردازیم. روایت سودابه و سیاوش را می توان در ادبیات و سینمای معاصر کنکاش کرد و نمونه های بارزی را یافت. در میان ادبیات منظوم گذشته، شاهنامه تنها کتابی است که زن، نقش اساسی در آن ایفا میکند، در شاهنامه، ما زندگی زنانی را میخوانیم که تأثیر شگرف و عجیبی در ایجاد بعضی از وقایع و حوادث دارند. «نخستین امتیازی که از رهگذر استقلال عملکرد و اتصاف به خردمندی برای شخصیتهای زن در شاهنامه به دست میآید، قرار گرفتن در کانون حوادث و ایفای نقشهای تعیینکننده و سرنوشتساز است».(عباسی، قبادی، 1389،ص15). در اینجا ما به روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از تکنیک میدانی و کتابخانهای، با مرور بر مطالعات و تحقیقات پیشین و تحلیل، استنتاج و تأویل کلیه مطالب معتبر در دسترس و همچنین مطالعه و بررسی دقیق شاهنامه فردوسی پرداخته ایم.
در نظریات روانشناسی فروید به تمایل جنسی پسر به مادر که همراه با حس رقابت با پدر است گفته میشود. این کلمه برای اولین بار توسط فروید در کتاب "تفسیر خوابها" (سال ۱۸۹۹ میلادی) ابداع شد. انتخاب این کلمه بر مبنای سرگذشت شخصیت اسطورهای ادیپ بود که بر اساس آنچه در تقدیر او و پدرش پیش بینی شده بود، پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد. معادل زنانه عقده ادیپ، عقده الکترا است. فروید معتقد بود که این مرحله عقده ادیپ در رشد کودکان بین ۳ تا ۵ سال، چیزی طبیعی است و پایان آن زمانی است که کودک هویتش را با والد از جنس خودش شناسایی کرده، و امیال جنسی اش را سرکوب میکند. عقده ی ادیپ محور اصلی دانشی است که فروید در باب ضمیر ناآگاه به کشف آن نائل آمد. مسئله ی مربوط به عقده ی هسته ای، نفسیات ناآگاه است. عقده به معنای دسته ای از تصورات باطنی است که دارای ساختمانی منسجم اند و « مجموعه ای از افکار و علائق نفسانی را تشکلیل می دهند که از لحاظ احوال قلبی واجد قدرت و نیرویی بسزا شده اند. این عقده که با توجه به افسانه ی ادیپ شهریار نوشته سوفـــُـــکل چنین نامی به خود گرفته به مجموعه ای از تصورات و احوال قلبی دلالت دارد که مربوط به عواطف طفل نسبت به مادر و احساسات پرخاشگرانه ی او نسبت به پدر می شود. هر کودکی حکم ادیپ شهریاری کوچک را دارد که با مهم ترین موقعیت تعارض آمیز زندگی خود مواجه می شود و ناچار به یافتن راه حلی برای آن است. ادیپ پسر ِ لایوس پادشاه تب بود . غیب گویان پیش بینی کرده بودند که طفل او که هنوز جنینی بیش نبود ، سرانجام به قتل پدر کمر خواهد بست. لذا او را بعد از تولد از مادرش ژوکــَــست جدا و در بیابان رها می کنند. کودک توسط چوپانی نجات می یابد و در دربار یکی از کشورهای خارجی به عنوان پسر پادشاه تربیت لازم را کسب می کند. در نوجوانی به پرسش از اصل و نسب خود می پردازد و به غیب گویی مراجعه می کند تا اطلاعی بیش تر از گذشته ی خود بدست آورد. غیب گو به او توصیه می کند که موطن خود را رها کند ، چرا که در سرنوشت او چنین آمده که پدر خود را خواهد کشت و با مادرش زنا خواهد کرد. در نزدیکی موطن اصلی خود با لایوس مواجه می شود و در جاده ای که به شهر د ِلف ختم می شد ، او را به قتل می رساند. بعد از پایخ به پرسش های اسرارآمیز ابوالهول ، در شهر تب به عنوان پاداش ژوکــَـست را به ازدواج او در می آورند و از او صاحب دو دختر و دو پسر می شود. مدتی بعد ، طاعون سایه ی شوم خود را بر قلمرو او می گستراند. برای جلوگیری از این بیماری خانمان برانداز از غیب گویان مدد می جویند. غیب گویان برآن اند که قاتل لایوس باید کشور را ترک کند. ادیپ شهریار پس از آگاهی به دو جنایت خود ، یعنی قتل پدر و زنا با مادر ، چشم خود را کور می کند و موطن را ترک می گوید. اصطلاح عقده ی ادیپ برای اولین بار در مقاله ای با نام "روان شناسی امیال عاشقانه" در باب عمومی ترین نوع تحقیر در زندگی عاشقانه ظاهر می شود. این عقده در نظر فروید شرط عمده ای برای هرگونه رابطه ی عاشقانه و عوارض حاصل از آن است. توصیف کامل عقده ی ادیپ بالاخره در مقاله ای موسوم به "من و این و آن نفسانی" به طور ساخته و پرداخته به همت فروید ارائه می شود. ادیپ شهریار کوچک نه تنها مادر را به عنوان مطلوب اصلی خود برمی گزیند و در رابطه ای رقابت آمیز با پدر درگیر می آید. فروید در آخرین مرحله ی بررسی این عقیده به « مرحله ای قبل ادیپ » قائل می شود و آن را مرحله ای ابتدایی برای دسترسی کودک به این عقده در نظر می گیرد. ولی قبول چنین مرحله ای به هیچ وجه از اهمیت عقده ی ادیپ نمی کاهد ، بلکه آن را جزو تحولات بــَـعدی تصرفات قلبی و رانشی کودک می کند. مرحله ی ماقبل ادیپ به خصوص سهمی بزرگ در رابطه ی دختر که قبل از قرابت عاطفی نسبت به پدر به مادر تعلق خاطر دارد ، ایفا می کند.
رایجترین کاربرد واژه ی لیبیدو، شهوت، یا زیست مایه در معنی شور و هوس جنسی است. لیبیدو (زیست مایه) از نظر زیگموند فروید آملی غریزی است و پر از انرژی در درون نهاد که تمایل به بقا و فاعلیت دارد. به نظر او لیبیدو انرژی روانی-جنسی است. منبع آن اروس یعنی مجموع غرایز زندگی است. لیبیدو با مرگ میجنگد و میکوشد انسان را در هر زمینه به پیروزی برساند. این نیرو را شهوت نیز مینامند. لیبیدو بیش از هر چیز معنای جنسی دارد. کارل یونگ لیبیدو را به عنوان غریزه عمومی حیات یا انرژی روانی تعریف میکند که برخلاف نظر فروید قابل تقلیل به غریزه جنسی نیست بلکه دربرگیرنده ی همه ی کنشهای انسانی -برای نمونه گرسنگی و میل به تقلید- میباشد. به طور کلی لیبیدو به دست طبیعت بین نظامهای مختلف کنش سرشکن میشود و نمیتوان آن را به طور کامل از این کنشها منصرف ساخت. از نظر یونگ، لیبیدو در نظریهی فروید حکم عقیدهای جزمی را پیدا کرده بود. فروید متعصبانه همهچیز را به این اصل فرومیکاست و هیچ گونه تردیدی را در خصوص اهمیت این شالوده یا اصل بنیادین روا نمیدانست. یونگ به این نکته توجه میکند که هنگام سخن به میان آوردن از لیبیدو، حتی حالات چهرهی فروید دگرگون میشد: «وقتی او دربارهی نظریهی شور و اشتیاق جنسی، ساختهوپرداختهی خود، سخن میگفت، لحن کلام او الحاحآمیز و تا اندازهای هیجانزده بود، به طوری که در تمامی طول این مدت، نشانهها و علائم حالات ظاهری او، که در شرایط عادی با آمیزهای از شک و تردید و نگرش انتقادی نسبت به همهچیز همراه بود، از چهرهی او به کلی محو و زایل گردیده و به جای آن حالتِ عمیقاً تهییجشدهای به خود میگرفت». قاطعیت و جزمیت فروید در خصوص این موضوع چنان زیاد بود که از نظر یونگ، فروید به رغم اینکه اعتقادات دینی نداشت اما عملاً برای مفهوم «لیبیدو» قداست قائل میشد.
نگاهی به عقده ی ادیپ و لیبیدو در اسطوره سیاوش
اما عقده ادیپ را در بعدی دیگر نگاه می کنیم. سیاوش به نامادری خود کششی ندارند لیک این کین ورزی از سوی پدرها شکل می یابد. گویی پدر، پسر را رقیبی برای خود می داند و او را مجازات می کند. مانند عبور سیاوش از آتش که می توان لیبیدو را واکاوی و کنکاش نمود. از نظر زیگموند فروید لیبیدو (زیست مایه) عاملی غریزی است که تمایل به بقا دارد. به نظر او لیبیدو انرژی روانی جنسی است. اما یونگ، لیبیدو را به عنوان غریزه عمومی حیات یا انرژی روانی تعریف می کند بر خلاف فروید او لیبیدو را فقط از منظر جنسی نمی نگرد و آن را در بر گیرنده همه کنش های انسانی می داند. سودابه در لیبیدو گرایی خود برای به دست آوردن سیاوش از هر حربه ای استفاده کرد حتی در جایی از داستان دختر خود را به سیاوش پیشنهاد می کند.
اگر ناخودآگاه را به دو بخش جمعي و فردي تقسيم كنيم، قسمت اندكي از آن فردي است و بخش عمدهی آن را ناخودآگاه جمعي تشكيل ميدهد. اين بخش از روح آدمي از نظر يونگ جايگاه صورتهاي آغازين يا صور مثالي هستند. اين صور در ناخودآگاه به صورت دستنخورده باقيمانده و منتظر شرايط جلوهگرشدن خود ميباشند. اعتقاد به ناخودآگاه جمعي يكي از فصول مهم اختلاف يونگ و فرويد است. به نظر يونگ ضمير ناخودآگاه فردي جايگاه خاطرات فرد تا قديميترين مضامين دوران كودكي است و لاية جمعي ناخودآگاه شامل خاطرات اجدادي پيش از تولد كودك است. لورن آسيلي معتقد است كه: «مغز انسان حاوي فسيل خاطرات ديرين اوست؛ همانگونه كه لايههاي زمين حاوي فسيل گربههاي تيز دندان و هيولاهاي شاخدار است.» تكامل دانش ژنتيك مولكولي و نوروساينس در زمان يونگ به پيشرفتهاي بسياري دست يافت. هرچند كه يونگ مستقيماً نتوانست از اين علوم براي تدوين شكل و محتواي ناخودآگاه جمعي خود چندان بهرهاي برد، اما مك لين و ويلسون در اين مورد دست به تحقيقات عمدهاي زدند. مك لين محل ناخودآگاه جمعي و ويلسون، شيوة توارث الگوهاي باستاني را شرح داد كه بيان آن موضوعات در اين مختصر نميگنجد. همينقدر قابل ذكر است كه نظريات لامارك، داروين و علم ژنتيك ، هركدام آغازي براي پژوهشهاي علمي روانشناسان اجتماعي يا اكولوژيستهاي رفتاري شدند، كه ثمرة آن را ميتوان براي اثبات آراء يونگ در بحث ناخودآگاه جمعي نيز بكار برد. گمان بر اين است كه ما در همه زندگي، مختارانه و با ميل شخصي خود عمل مينماييم و اگر گاهي ناچار به شرايط زمانه تن ميدهيم، اين شرايط را خودآگاهانه و با تعقل و تدبر ميپذيريم، اما در واقع ما گاهي سياهيلشگرهايي بيش نيستيم. مواردي وجود دارند كه ما اطلاع چنداني از آنان نداريم، اما روي دادهاند و تأثير خود را در ناخودآگاه ما باقي گذاشتهاند. ضمير ناخودآگاه جمعي نتيجه رسوبات تجربيات شتابزدة قرون و اعصار گذشته بشر است و در عين حال به منزلة پيششرط اين تجربيات يا تصوير پيشساختة دنيا به شمار ميرود. در بطن اين تصوير پيشساخته، برخي از خصوصيات طي قرون برجستگي خاصي پيدا كرده است. اين خصوصيات همانهايي است كه من آنها را خصوصيات بارز يا غالب ضمير ناخودآگاه جمعي يا نمونههاي ديرينه يا صورتهاي مثالي ميخوانم. همانطور كه پيشتر گفته شد، يونگ معتقد است كه صورتهاي مثالي يا الگوي ديرينه او همان است كه تجليات جمعي خوانده است، كه البته پيش از لوي برول نيز اينگونه نگرش با تفاوتهايي در آثار افلاطون، اگوستين قديس و حتي سهروردي در عرفان اشراق وجود داشته است. اما رويكرد اين فلاسفه بزرگ به عكس يونگ كاملاً متافيزيكي ميباشد. اما يونگ از متافيزيك نقل ميكند؛ نقل او از متافيزيك صرفاً دليل بر صحهگذاشتن بر امري فراواقعگرايانه نيست، بلكه او صورتهاي ازلي يا مثالي را تجسمداده و حتي به گونهاي ماديت ميبخشد؛ زيرا معتقد است كه احتمال توارث آن به گونة ژنتيكي نيز وجود دارد. البته نگاه يونگ با لوي برول هم متفاوت است، زيرا لوي برول از شيوههاي درك واقعيت سخن ميگويد و نه از صور مثالي موروثي نهان در ناخودآگاه. بحث ناخودآگاه جمعي و آركيتايپها، شايد مهمترين بحث از جنبة هنري در بين آراء يونگ است. نقد خصوصاً نقد ادبي بهرههاي بسياري از تحليل صور مثالي در آثار هنري ادبي گرفته است كه شرح آن به جاي خود ميآيد و ذكر اين نكته تنها جلب توجهي بود به بحث ناخودآگاه جمعي و صور مثالي.
آرکی تایپ برگرفته از واژه یونانی آرکه تیپوس است. این واژه در زبان یونانی به معنی مدل یا الگویی بوده است که چیزی را از روی آن میساختند. نظریه کهن الگوها یا آرکی تایپهای شخصیتی بر اساس تئوریهای کارل گوستاو یونگ روانشناس و متفکر سوئیسی شکل گرفته است. یونگ که به خاطر فعالیت هایش در روانشناسی و ارائه نظریاتش تحت عنوان روانشناسی تحلیلی معروف است را در کنار زیگموند فروید از پایهگذاران دانش نوین روانکاوی قلمداد میکنند. به تعبیر فریدا فوردهام پژوهشگر آثار یونگ: هرچه فروید ناگفته گذاشته یونگ تکمیل کرده است. وی که مطالعات خود را بیشتر در بخش ناخودآگاه ذهن متمرکز کرده بود، برای آن دو گونه در نظر گرفت: ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی. ناخودآگاه جمعی میراثی است از دوره های نخستین زندگی بشر که در حافظه تاریخی انسانها ثبت شده است و همه مردم در آن سهیم هستند. یونگ پس از پرداختن به ناخودآگاه جمعی، نظریه آرکی تایپها یا کهن الگوها را به منظور روشن کردن اجزای شخصیت ارائه داد. به عقیده او آرکی تایپ، افکار غریزی و مادرزادی و تمایل به رفتارهایی است که انسانها بر طبق الگوهای از پیش تعیین شده انجام میدهند. به عبارت دیگر، آرکی تایپ تصاویر و رسوباتی است که بر اثر تجربههای مکرر پدران باستانی به ناخودآگاه بشر راه یافته است. در واقع آرکی تایپ یا کهن الگو محتویات ناخودآگاه جمعی است که در همه انسانها مشابه است. یونگ به تکراری و عمومی بودن شخصیتها و رویدادهای زندگی در انسانها پی برد. وی به این نتیجه رسید که افسانه های تاریخی که در فرهنگهای مختلف وجود دارند با روشهای نمادین تجربیات درونی مردم را به نسلهای بعد انتقال می دهند و این داستانها که به کرات در هنر و ادبیات نقاط مختلف جهان مطرح شده اند، ساختار زندگی ما را شکل می بخشند. در تمامی این داستانها تعداد کمی الگوهای اصلی وجود دارند.
نگاهی به ضمیر ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها در اسطوره ی سیاوش
وجه اشتراک این اسطوره را می توان در پیرنگ و طرح داستان آنها واکاوی نمود. گویی منشاء تمام آن به نقطه ای واحد می رسد که ریشه در ضمیر ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها دارد. با نگاهی کلی به تمام اسطوره ها و خدایان در سراسر جهان می توان این اشتراکات را به نوعی در ضمیر ناخودآگاه جمعی جستجو نمود.
شخصیت زنان شاهنامه فراز و نشیبهاي فراوانی دارد. هر کدام از زنان داراي خصایص و خصلتهاي گوناگونی هستند و گاهی به هم شبیه میشوند. نیاز است سودابه را با نگاهی دیگر و دورن گرا تر مورد تحلیل و کاوای قرار دهیم و بر اساس قضاوت داستان های شکل یافته، آنها را شخصیت های پلشت و پلید که باعث قربانی قهرمانان شده اند نبینیم. با نگاهی دیگر سودابه آغارگر فیمینیسم اسطوره ای دانست که نه تنها سرنوشت خویش بلکه سرنوشت قهرمان را باز آفرینی می کنند و شاکله داستان را می سازند. از بررسیهاي حاضر چنین برداشت کرد که شمار زنان نابکار نسبت به زنان خوب بسیار کمتر است و تأثیر زنان خوب برجستگی بیشتري دارد.
1) آبرامز. (2005) فرهنگ واره ي اصطلاحات ادبی، ترجمه ي سیامک بابایی. (1386) تهران : نشر جنگل، چاپ اول.
2) اسلامی ندوشن، محمدعلی (1350). سخنرانیهاي نخستین، وزارت فرهنگ و هنر، 1350.
3) اسلامی ندوشن، محمدعلی(1377). آواها و ایماها، انتشارات یزدان.
4) اسلامی ندوشن، محمدعلی (۱۳۷۰). آواها و ایماها، انتشارات یزدان.
5) افرآسیابی، بهرام (1378). هزار و یک شب، انتشارات، تهران، سخن، 1378.
6) اکبری، منوچهر (۱۳۸۰). «شایست و ناشایست زنان در شاهنامه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان و پاییز.
7) انصاف پور، غلام رضا(1346). حقوق و مقام زن در شاهنامه فردوسی، ص 47.
8) آیدنلو، سجاد (1388). «هفت خان پهلوان»، نشریه ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی.
9) باربر، نوئل. فرمانروایان شاخ زرین.(1364). ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی. تهران: گفتار، 1364.
10) بصاری، طلعت (۱۳۵۰). زنان شاهنامه، انتشارات دانشسرای عالی.
11) بهامیریان قهفرخی، فرخنده، لویمی، سهیلا (۱۳۸۸). آشنایی با نقش زنان در تحولات ادبی، فصلنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، سال اول، شماره اول، ص ۶۸-۵۶.
12) پاک نیا، محبوبه (۱۳۸۵) «خوانشی از زن در شاهنامه»، مجله مطالعات زنان، س ۴، ش ۲.
13) تلخابی، مهری (1384)."فمنیسم در شاهنامه " تهران: انتشارات ترفند، 1384 هـ.ش.ص100.
14) ثمینی، نغمه (1379). کتاب عشق و شعبده، تهران، نشر مرکز، 1379.
15) راشد محصل، محمدرضا (1369). فرهنگ در کتاب هفت، چاپ اول، تهران، موسسه انتشارات تحقیقات فرهنگی، 1369.
16) رید، ایولین (2009). فمینیسم و مردم شناسی، مترجم افشنگ مقصودي. (1384) تهران: گل آذین، چاپ اول.
17) سرامی، قدمعلی (۱۳۸۸). از رنگ گل تا رنج خار(شکل شناسی داستانهای شاهنامه)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
18) سرامی، قدمعلی (1388). از رنگ گل تا رنج خار. تهران: نشر علمی و فرهنگی.
19) سرّامی، قدمعلی (1388). از رنگ گل تا رنج خار( شکل شناسی داستانهاي شاهنامه)، شرکت انتشارات
20) علمی و فرهنگی.
21) سلیمانی، محسن (۱۳۶۵). تأملی دیگر در باب داستان، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
22) سیگر، لیندا (1995). خلق شخصیتهای ماندگار، ترجمه عباس اکبری، چاپ اول، 1374، تهران: معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1380، تهران: سروش.
23) صفی پوري، عبدالرحیم بن عبدالکریم (1377). منتهی الارب فی لغۀ العرب، چاپ افست، 1377.
24) طسوجی، عبداللطیف (1381). هزارویک شب (هفت جلد)، به اهتمام موسی فرهنگ، تهران: . نشر گوتنبرگ، 1381.
25) عباسی، حجت؛ قبادی، حسینعلی (۱۳۸۹). «مقایسه جایگاه زن در شاهنامه فردوسی با ایلیاد و اودیسه هومر»، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، س ۶، ش 19.
26) فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۷۴). شاهنامه فردوسی: متن کامل (بر اساس نسخه مسكو)، نشر قطره.
27) فردوسی، ابوالقاسم (1375). شاهنامه، به کوشش پرویز اتابکی، چهار جلدي، بر اساس نسخه ژول مول، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1375.
28) فردوسی، ابوالقاسم(1374). شاهنامۀ فردوسی: متن کامل (بر اساس نسخۀ مسکو)، نشر قطره.
29) قادری، نصرالله، (1388). آناتومی ساختار درام، چاپ سوم، تهران: انتشارات نیستان.
30) قادری، نصرالله، جامه تاخیر برای گریز از ادراک ! مقاله – دیدگاه، ماهنامه صحنه، شماره 8، پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر.
31) قبول، احسان (۱۳۸۸). «شخصیت شناسی شغاد در شاهنامه» مجله جستارهای ادبی، ش ۱۶۴.
32) کارد، اورسون اسکات (1387). شخصیت پردازی و زاویه دید در داستان، ترجمه پریسا خسروی سامانی، چاپ اول، اهواز: انتشارات رسش.
33) کیا، خجسته (1371). سخن سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانی، فاخته، 1371، ص154.
34) لاهیجی، شهلا و همکاران (1387). شناخت هویت زن ایرانی، تهران : روشنگران و مطالعات زنان، چاپ چهارم.
35) لوته، یاکوب ( 1386). مقدمهای بر روایت در ادبیات و سینما، ترجمه امید نیک فرجام، تهران: مینوی خرد.
36) محمدی، محمدهادی، و عباسی، علی (1381)، صمد ساختار یک اسطوره، تهران: نشر چیستا.
37) مکی، ابراهیم (۱۳۷۱). شناخت عوامل نمایش، انتشارات سروش
38) موسوی، سید کاظم؛ خسروی، اشرف (۱۳۸۷). «آنیما و راز اسارت خواهران همراه در شاهنامه» مجله پژوهش زنان، دوره ۶، ش ۳.
39) میر صادقی، جمال (۱۳۷۶). ادبیات داستانی، انتشارات سخن.
40) میر صادقی، جمال (۱۳۸۵). عناصر داستان، انتشارات سخن.
41) میرصادقی، جمال (1380). عناصر داستان. تهران: انتشارات سخن.
42) میهن دوست، محسن (1384). جادوي کلام و مکر روایتی کتاب ماه هنر، شماره 82-81، 1384.
43) مهرداد، بهار (1373). جستاری چند در اساطیر ایران، تهران فکر روز، 1373، ص 45.
44) مهرینگ، مارگارت (1998). شخصیت پردازی در فیلمنامه، ترجمه حمیدرضا منتظری، قسمت اول (ادامه)، نقد سینما، شماره 23.
45) مهرینگ، مارگارت (1998). شخصیت پردازی در فیلمنامه، ترجمه حمیدرضامنتظری، 1376، تهران: انتشارات فارابی.
46) مهذب، زهرا (1374). داستان های زنان شاهنامه. چاپ اول، تهران: نشرقبله.
47) موریتس، چارلی (1390). تکنیکهای فیلمنامه نویسی، ترجمه محمد گذرآبادی، تهران: ساقی.
48) نولدکه، تئودور (۱۳۸۴). حماسه ملی ایرانیان، ترجمه بزرگ علوی، انتشارات نگاه.
49) هورتون، اندرو (1390). فیلمنامه نویسی شخصیت محور، ترجمه ستاره پیرخدری، تهران: سمت.
50) یزدانی، زینب (۱۳۷۸). زن در شعر فارسی، انتشارات فردوس.
پایگاه تحلیلی گفتمانی آبادان نیوز اخبار جنوب غرب کشور را بصورت تحلیلی، گفتمانی و خبری منتشر میکند.
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |