کد خبر: ١٢٤٢٤   نسخه چاپی  
  • تاریخ درج خبر:1398/09/04-١١:١٢

حضور مردان عاشق مرا به «گوبان» می‌کشاند.

 

آبادان نیوز : حضور مردان عاشق مرا به «گوبان» می‌کشاند.

 آبادان خبر :  «گوبان» برای او قربانگاهی است که عاشقانه دوستش دارد. می‌گوید: جا ماندم از غواصان دیگری که در این خور زیر آب ماندند. اینجا میعاد من

است.هر سال بهار به اینجا می‌آیم تا دیدار‌ها تازه شود؛ دیدار‌های من و هم‌رزمانم.«محمداسماعیل سعیدی» رزمنده گردان ۳۰ غواص عاشورا در زمان جنگ

تحمیلی است. این رزمنده وبلاگی را به چوئبده و گوبان اختصاص داده و دلنوشته‌های خود را ثبت می‌کند.  گوبان منطقه‌ای ساحلی در شهرستان چوئبده

است که قدمت بسیاری دارد. ساکنان آن معتقدند استخوان‌های انسان‌های قدبلند زیر شنزار‌های ساحل گوبان دفن هستند و گاهی با جزر و مد آب سر از

خاک بیرون می‌آورند. آنها می‌گویند آبادان قدیم در همین گوبان واقع شده بود که بعد از جنگ میان 2 قبیله ساکن در آن این شهر از بین رفت و متروکه شد.حالا

مسئولان محلی در تلاش‌اند این منطقه را تبدیل به یک مکان گردشگری کنند؛ اما اسماعیل در سودای دیگری است. اسماعیل سعیدی کنار ساحل گوبان به

افق زل زده و به فریاد امواجی که به ساحل می‌خورند گوش می‌دهد.وقتی به گفت‌و‌گو با این رزمنده می‌نشینیم، حرف‌هایی می‌زند که شاید باورش برای

کسانی که جنگ را ندیده‌اند سخت باشد. آقای سعیدی شما هر سال از تبریز هزاران کیلومتر را طی می‌کنید و به این نقطه می‌آیید. اینجا، کنار شن‌های

ساحل گوبان، چه می‌بینید که هر بهار برای دیدنش برمی‌گردید؟هویت من اینجاست. هویتی که از من اسماعیل سعیدی‌ای ساخته که امروز می‌بینید،

اینجاست. شما جزو غواصان زمان جنگ بودید. دوستانتان کجا هستند؟ از رزمندگان و هم‌رزمانتان خبر دارید؟یکی از بچه‌های زنجان در اسکله‌ای که یادمان

شده است شهید شد و یادمان کربلای ۴ نیز اکثرا غواص بودند. بسیاری از هم‌رزمان من پشت سیم‌های خاردار از نفس افتادند، پیکرهای آنها روی

خورشیدی‌ها ماند. شما طوری صحبت می‌کنید که احساس می‌کنم این اتفاق‌ها دیروز رخ داده است؟برای من همه لحظات زنده‌اند و کهنه نمی‌شوند. من

اینجا می‌آیم تا لحظاتی را با آنها باشم، با آنها که روی این خاک جان دادند. الان مشغول چه کاری هستید؟در دانشگاه زمین‌شناسی تدریس می‌کنم.پس

خاک‌ها را خوب می‌شناسید. چرا خاک این منطقه شما را به اینجا می‌کشاند؟خاک‌ها یکسان‌اند. موج‌ها با هم فرقی ندارند اما شهدا به واسطه عمل

خالصانه‌ای که داشتند به اینجا تقدس دادند. من معتقدم شهدا به این مکان‌ها تقدس بخشیده‌اند. عملکرد انسان‌های آسمانی روی زمین است که مناطق را از

هم متفاوت ساخته است. حضور مردان بزرگ که عاشقانه از خاک وطن دفاع کردند، اینجا حس می‌شود و این حس مرا هر سال به اینجا می‌کشاند. دلم برای

موج همین شط و خور، همین ساحل تنگ می‌شود. وگرنه ساحل خزر نزدیک‌تر است.  کربلا کجاست؟ خاک کربلا چرا مقدس است؟ چرا تقدس دارد؟ حضور

سیدالشهدا و خون‌های بیگناهی که ریخته شد، کربلا را مقدس کرد. از اینجا خاطره‌ای هم دارید؟ از همین مکانی که ایستاده‌اید؛ گوبان کنار ساحل.غرب کشور

بودیم. عملیات بیت‌المقدس۲ را تمام کرده بودیم که به جنوب اعزام شدم. برخلاف کوه‌های غرب که به استتار رزمندگان کمک می‌کرد، جنوب ایمنی و استتار

خوبی نداشت.۵ 2 سال از عملیات کربلای گذشته بود و تمام خاکریز‌ها کوتاه شده بودند. قرار‌گاه کربلای ۴ هم که لو رفته بود. اوضاع جبهه خیلی نگران‌کننده

بود.برای ساخت خاکریز بلند‌تر سفارش آوردن «لودر D1» داده بودیم که «لودر D8» فرستادند. این لودر بسیار بزرگ‌تر از D1 بود. می‌خواستیم پشت خاکریز تونل

بزنیم که به «حفره روباهی» معروف است. راننده لودر با کامل کردن کار خود با صدای مهیبی مورد هدف دشمن قرار گرفت. راننده لودر «سجاد صفایی» ۱۸

ساله از روستای هریس آذربایجان شرقی بود. تمام بدنش تکه‌تکه شده بود. زیر لب چیزی می‌گفت.با نیتی که شاید وصیتی داشته باشد، کنارش رفتم. گفت:

دستم را بیاور روی سینه‌ام بگذار. من اینجا پشت خاکریز لحظاتی را داشتم که نمی‌توانم فراموش کنم. دنبال دست از بدن جداشده شهید سجاد صفاتی

می‌گشتم. آخر خاکریز چیزی تکان می‌خورد. مثل لرزشی که با هر نبض بزند، تکان می‌خورد. دستش را پیدا کردم. دست نیمه‌جان که از بدن جدا شده را کنار

بدن پر از خون و تکه‌تکه شده سجاد بردم. گفت: «دستم را روی سینه‌ام بگذار. نمی‌خواهم پیش سیدالشهدا بی‌دست سلام کنم». سلام کرد و تمام.

صحبت‌های اسماعیل سعیدی فقط خاطره نیست؛ حقایقی تکان‌دهنده از اخلاص و احترام به ائمه اطهار(ع) است. گوبان سکوتی پر از هیاهو دارد برای

مردمانی که روزگاری با تیر و ترکش اینجا بوده‌اند.این رزمنده حرف‌ها و یادگاری‌هایش را از جنگ می‌گفت و این مصاحبه دیگر گفت‌و‌گو نبود که میان ما شکل

می‌گرفت، گفت‌وشنود بود. او می‌گفت و من می‌شنیدم.صدای ضربه موج‌ها به صخره‌های ساحل گوبان، نبض دست از بدن جداشده سجاد و بغض صدای

اسماعیل در گوبان ساحل چوئبده ثبت شده است. شاید کسی پیدا شود که این لحظات را برای نسل آینده بازگو کند که بدانند خاک ایران اسلامی ما به خاطر

سجاد‌ها و اسماعیل‌ها حفظ شده است.

 









خوزستان،خبر خوزستان،اخبار خوزستان،آبادان نیوز،خبرخوزستان،اخبارخوزستان،آبادان  نیوز

امتیازدهی
نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: