کد خبر: ١٢٣٤٤   نسخه چاپی  
  • تاریخ درج خبر:1398/08/22-٠٣:٢٣

آبادان خبر

پساساختارگرایان

ژولیا کریستوا یکـی دیگـر از پساسـاختارگرایان اسـت کـه بـه گونـهای روانشـناختی بـا زبـان برخـورد میکنـد، کریسـتوا بـا طـرح مفهـوم »امـر نمادیـن« در برابــر »امــر نشــانهای« بــه تفــاوت میــان »امــر مردانــه« در برابــر »امــر زنانــه« اشــاره میکنــد

 

ژولیا کریستوا 

آبادان نیوز  : یکـی دیگـر از پساسـاختارگرایان اسـت کـه بـه گونـهای روانشـناختی بـا زبـان برخـورد میکنـد، کریسـتوا بـا طـرح مفهـوم »امـر نمادیـن« در برابــر »امــر نشــانهای« بــه تفــاوت میــان »امــر مردانــه« در برابــر »امــر زنانــه« اشــاره میکنــد. 

آبادان خبر :  کریســتوا از منتقــدان فمینیســت پساســاختارگرا اســت. مهمتریــن اثــر کریســتوا در زمینــهی ادبــی، »انقــاب در زبــان شــعری« نــام دارد. ژولیـا کریسـتوا نخسـتین کسـی اسـت کـه اصطـاح »بینامتنیـت« را در آثـار اولیـهی خـود در دهـهی شـصت مطـرح کـرد. او در مقالاتـی چـون »متـن در بنـد« و »واژه مکالمـه و رمـان« سـعی کـرد در قالـب تحلیـل و بررسـی آثـار و تفکـرات نظریـه پـرداز ادبـی روس، میخائیـل باختیـن ایـن مفهـوم را بـه کار بـرد. ژاک الکان الکان روانشــناس پســتمدرن فرانســوی کــه بــه نقــد روانشناســی فرویــدی پرداخــت. او در بازخوانــی اندیشــه فرویــد، ســعی در یافتــن روابــط میــان ناخــودآگاه و زبــان داشــت. نظریــات الکان ترکیبــی از روانــکاوی فرویــد و زبانشناســی ســاختارگرا بــود. الکان دو مفهــوم فشــردگی و جابجایــی در روانــکاوی فرویــد را بــا مبحــث اســتعاره و مجــاز در نظریــه یاکوبســن مطابقــت داد. بــه گفتــه او ناخــودآگاه سـاختاری هماننـد زبـان دارد. ناخـودآگاه وقتـی در قالـب رؤیـا ظاهـر میشــود، ماننــد آرایههــای زبانــی از نظــم داللتکنندههــا پیــروی میکنــد. الکان تأکیـد بیـش از حـد فرویـد بـر نقـش غریـزه جنسـی در رشـد انســان را رد کــرد. او دوران رشــد کــودک را بــه ســه مرحلــه تقســیم میکنــد: 1.مرحلــه انــگارهای یــا خیالــی: کــودک در ایــن مرحلــه هنــوز زبــان بــاز نکــرده و در معــرض خیــال هــا و پندارهــا اســت. کــودک در ایــن مرحلــه نمیتوانــد بیــن عینیــت و ذهنیــت تفــاوت قائــل شــود. 2.مرحلــه آیینــهای: کــودک بــرای اولیــن بــار بــا تصویــری از خــود روبــهرو میشــود. 3.مرحلــه نمادیــن: بــا گــذر از مرحلــه آیینــهای کــودک وارد مرحلــه نمادیــن میشــود و نظــام زبــان و قوانیــن جامعــه را 
میپذیــرد الکان نظــام نمادیــن زبــان و قانــون را »نــام پــدر« میخوانــد و ایــن نشــاندهنده ویژگــی پــدر ســاالرانه زبــان و جامعــه اســت. الکان معتقد است که زبان تحت سیطرهی ناخودآگاه قرار دارد. میشل فوکو فیلسـوف پسـاختارگرای فرانسـوی کـه بـا طـرح مفهـوم »گفتمـان« به نقـد همبسـتگی میـان قـدرت و دانـش میپـردازد. فوکـو در آثـار خـود از قبیــل »تاریــخ جنــون«. »تاریــخ جنســیت« ، »زایــش درمانــگاه« ، »مراقبـت و تنبیـه: تولـد زنـدان« »اشـیاء و چیزهـا« یـا »نظـم اشـیاء« بــه دیرینهشناســی دانــش میپــردازد از نظــر فوکــو قــدرت از طریــق گفتمــان عمــل میکنــد و گفتمــان، ســاختار منســجمی از فرضیــات درهـم تنیـده اسـت کـه دانـش را ممکـن میکنـد. میشــل فوکــو کار خــود را دیرینهشناســی نامیــده اســت. او بــا ایــن روش بــه چگونگــی پدیدآمــدن معرفتهــای بشــری، گسســتهای معرفتـی و شـناخت مفاهیـم بـا توجـه بـه اصل و سرچشـمه ظهورشـان میپــردازد. فوکـو فلسـفه را نـزد کسـانی چـون موریـس مرلوپونتـی، ژان هیپولیـت تــن و لویــی آلتوســر آموخــت. هــر چنــد کــه فوکــو فلســفه را نــزد متفکـران فرانسـوی مذکـور آموخـت، امـا بیـش از همـه تحـت تأثیـر اندیشـه هـای نیچـه و هیدگـر اسـت. او نیـز بـه ماننـد نیچـه و هیدگـر اهتمـام خویـش را مصـروف نقـادی »سـوژه ی متعالـی« کـرد. او تأکید 
داشـت کـه »انسـان« ابـداع و محصـول سـده نوزدهـم اسـت. و سـعی کـرد تـا نشـان دهـد کـه از دوره حاکمیـت ایـن مفهـوم جدیـد چیـزی باقـی نمانـده اسـت. فوکـو در سـلوک فلسـفی خویـش سـعی کـرد تـا آمـوزه ی »نقـد اومانیسـم« هیدگـر را بـا تعالیـم نیچـه در بـاب »شـور حیـات« و »چشـم انـداز بـاوری« بیامیـزد. فوکــو ســعی دارد تــا بــا الهــام از نقــد هیدگــر از »ســوژه متعالــی« و همچنیــن آموزههــای »حیــات باورانــه« نیچــه در کنــار ســایر اندیشــمندان از مســاله دانــش و قــدرت عصــر روشــنگری و معاصــر تفسـیری جدیـد ارائـه دهـد. فوکـو در واقـع بـر آن اسـت تـا نسـبت مفهـوم »انسـان« را بـا گفتمانهـای رایـج اعصـار و دورانهـا بـه ویـژه روشــنگری نشــان دهــد. او در مقابــل هــر گونــهای از انسانشناســی فلسـفی غالـب، سـعی دارد تـا چشـماندازهای جدیـد را ارائه دهـد، و لذا در پایـان کتـاب »نظـم اشـیاء« مـی نویسـد: »چنانکـه دیرینهشناسـی اندیشـه مـا آشـکارا نشـان داده اسـت، انسـان ابـداع دوران اخیـر اسـت؛ ابداعـی کـه چـه بسـا بـه پایـان خـود نزدیـک اسـت« او بـر آن اسـت تـا بـا گشـودن افقهـای تـازه در مقابـل تفکـر معاصـر و ارائـه »فلسـفه ای ضـد فلسـفی« نـه تنهـا »سرشـت انسـانی« معمـول را نفـی کنـد بلکــه گســتره امــکان »سرشــتهای فلســفی تــازه« را بگشــاید و لــذا در ادامـه تأکیـد دارد کـه: »اگـر بنـا بـود کـه ایـن قواعـد همانگونـه کــه پیــدا شــده انــد ناپدیــد شــوند... بیگمــان میشــد شــرط بســت کـه انسـان، همچـون چهـرهای کـه روی شـنهای کنـار دریـا کشـیده شـده باشـد، محـو خواهـد شـد.« فوکــو در واقــع ســعی دارد تــا از ادبیــات فلســفی مبتنــی بــر ذات و کلمــات موجــود فلســفی عبــور کــرده و بــر پایــهی تحلیلهایــی بنیادیــن مبتنــی بــر مفهــوم گفتمــان discursive و عمــل گفتمانــی practice discursive امـکان چشـماندازهای نـو را از رهگـذر تخریـب ســوژههای مســلط مهیــا ســازد. از نظـر فوکـو گفتمـان عبارت اسـت از قواعـدی ناشـناس، »مجموعهای از قواعـد تاریخـی ناشـناس کـه در زمـان و مکانـی خـاص معـرف یـک دوران معیـن هسـتند، و ارتبـاط کالمـی در یـک محـدوده اجتماعـی، اقتصـادی، جغرافیایـی یـا زبانـی منـوط و مشـروط بـه کارکـرد آنهـا اســت«. قــدرت از طریــق گفتمــان اســت کــه عمــل میکنــد و گفتمــان، ســاختار نامنســجمی از فرضیــات درهــم تنیــده اســت کــه دانــش را ممکــن میکنــد. فوکــو در واقــع میپذیــرد کــه حضــور ایــن »قواعــد ناشــناس« در برهههــای زمانــی خــاص اجتنابناپذیــر اســت، او بــر آن اســت کــه نســبت ایــن قواعــد ناشــناس را بــا آموزههایــی چــون »حقیقــت« ، »پیشــرفت«، و »انســانیت« تبییــن کنــد.زیبایی شناسی فوکوفوکـو اولیـن فصـل یکـی از معـروف تریـن آثـار خـود در دهـه 1960یعنـی نظـم اشـیاء را بـه تبییـن وضعیـت تاریخـی، اجتماعـی و فلسـفی اروپـا از قـرن شـانزدهم تـا نوزدهـم اختصـاص میدهـد، تبیینـی کـه 
بــر پایــه اثــر معــروف والســکس بــه عنــوان ندیمههــا meninas Lasاســتوار شــده اســت. همچنانکــه هیدگــر صــرف نظــر از زمینههــای صـرف هنـری آثـار ون گـوک سـعی دارد تـا تفسـیر درخشـان خـود را از تابلــوی کفشهــای ونگــوک بــر مبنــای آشــکارگی حقیقــت ارائــه دهـد، فوکـو نیـز سـعی دارد تـا گفتمـان دانـش و قـدرت را در دوران کالسـیک اروپـا بـر اسـاس تابلـوی ندیمههـای والسـکس بـه نمایـش بگــذارد. در کنــار تابلــوی ندیمههــا در ســال 1926رســاله معــروف خــود بــه نــام »ایــن یــک چپــق نیســت« را مینویســد. او در ایــن اثـر سـعی دارد تـا بـر اسـاس اثـر سورئالیسـتی رنـه ماگریـت تفسـیر غیـر بازنمایانـه از وضعیـت تمـدن معاصـر ارائـه دهـد، تفسـیری کـه شـباهت بسـیار آشـکاری بـا آموزههـای دریدایـی در خصـوص مفهـوم دالهــای شــناور و تأخیــر معنــا دارد. مفهومــی کــه شــباهت خویــش را هــر چــه بیشــتر بــا آموزههــای بودریــار در خصــوص مفاهیــم« وانمــوده« و »فراواقعیــت« نشــان میدهــد، فوکــو تصاویــر ماگریــت را ً خــود داللتگــر و نمایشدهنــده انحــال تصاویــری خودبســنده، ذاتــاو تباهــی معانــی در تجربــهی مــا مینامــد: »برشهایـی کـه ایـن تصاویـر را ترسـیم کـرده و برشهایـی کـه ایـن حـروف را نقـش زده تنهـا از طریـق خـاء بـا هـم در ارتباطنـد، چیـزی فاقـد جـا و مـکان کـه در زیـر صالبتـی نفوذناپذیـر پنهـان اسـت«. فوکـو در تحلیـل گفتمـان خویـش از مفاهیـم دانـش و قـدرت از حـدود آثـار بصـری صـرف عبـور کـرده و در کتـاب تاریـخ جنـون بـه سـیاه قلــم معــروف خوســه دگویــا ای لوســینتدس بــه نــام » زمانــی کــه عقــل خوابیــده اســت، هیوالهــا زاده میشــوند« او بــا تحلیــل دون کیشـوت اثـر سـروانتس، آن را حلقـهی اتصـال فضـای دوره رنسـانس و کالسـیک میدانـد و آن را در کنـار تحلیـل ندیمههـا در کتـاب نظـم اشــیاء جــای میدهــد. فوکـو در رسـاله »مؤلـف کیسـت« موافقـت خـود را بـا روالن بـارت در خصـوص »مـرگ مؤلـف« اعـام میکنـد، فوکـو در فصـل اول کتـاب دیرینهشناســی دانــش، ســعی دارد تــا مرزهــا و تقســیمبندیهای قاطعـی چـون مؤلـف و اثـر را مـورد پرسـش قـرار دهـد. در ایـن پویـه جدیـد و در خـال »مؤلـف کیسـت؟« او میخواهـد نشـان دهـد کـه مــا مثــا هرگــز نمیتوانیــم بــه ایــن ســؤال پاســخ دهیــم کــه »در آثـار نیچـه چـه چیـز مـورد نظـر اسـت؟« فوکـو در واقـع اعـام کـرد کـه »در همـان لحظـهای کـه ]زمانـه[ در حـال دگرگونـی اسـت، نقش مؤلــف از میــان برخاســته میشــود.« قدرت و زیبایی شناسی اگزیستانسیالیستی فوکو میشـل فوکـو در اواخـر دوران فکـری خویـش سـعی دارد کـه بـه مانند دریـدا از پـارهای مفاهیـم، مفاهیـم، فهمـی پارادوکسـیکال ارائـه دهـد. مثـ ًا همچنـان کـه دریـدا از مفهومـی چـون فارماگـون هـم زهـر و هم پادزهــر را مــراد میکنــد و وجــه دوســویهی آن را روشــن میکنــد، فوکونیــز از قــدرت برداشــتی دوســویه دارد. قــدرت از نظــر او ضمــن آنکـه » عاملـی سـرکوبگر« و بازدارنـده اسـت. عامـل و علتـی اسـت 
بـرای مفهـوم نیچـهای هنـر یعنـی »خودآفرینـی« یـا »هنـر زیسـتن« فوکـو در ایـن دوره از حیـات خویـش بـه جنبههـای حیـات باورانـهی زندگـی و تأمـل در بـاب زندگـی بـه مثابـهی اثـر هنـری توجـه دارد، آیـا زندگـی هـر انسـان نمیتوانسـت اثـری هنـری باشـد؟ چـرا بایـد چـراغ یـا خانـه اثـر هنـری باشـد، امـا زندگـی مـا نـه؟در حالـی کـه قـدرت سـعی دارد تـا تمامـی وجـوه حیـات را بـه نفـع خویـش و در جهـت منافـع خویـش مصـادره کنـد، بـا تجسـم زندگـی بـه مثابـه خودآفرینـی نیچـهای شـخص قـادر خواهـد بـود در عملـی خالقانــه از حــدود مقــررات و »مراقبــت هــا و تنبیههــا«ی نظــام ســلطه بیــرون آیــد، فوکــو ایــن رویکــرد خــود بــه در هنــری حیــات را » زیباییشناســی اگزیســتانس« مینامــد. ایــن در واقــع اصطالحــی اسـت کـه نخسـتین بـار در کتـاب زایـش تـراژدی نیچـه ظاهـر شـد، بنابرایـن بـه زعـم فوکـو تنهـا راه مبـارزه بـا قـدرت و بهتریـن راه بـرای خنثیکــردن قــدرت، زیباییشناســانه زیســتن اســت و ایــن همــان مفهومــی اســت کــه بودلــر در نمونــه مثالــی خویــش بــه نــام دنــدی ارائــه میدهــد، مفهومــی کــه در عالیــق نیچــهای دلــوز و گتــاری در کتـاب ضـد اودیـپ، تحـت عنـوان ماشـین میلگـر ظاهـر شـده اسـت. فوکــو بــا بررســی آثــار کســانی چــون ژرژ باتــای، پیــر کلوزوفســکی، موریـس بالنشـو و مارکـی دوسـاد بـر آن اسـت تـا نمونههـای اصیـل تجربــه زیســتن را نشــان دهــد. او خــود فراموشــی وجــدآور را در نوشـتههای موریـس بالنشـو یـا حالـت چشـم ژرژ باتـای مـورد تأکیـد قـرار دهـد. او در واقـع را تسـلط بـر »زبـان قـدرت و سـلطه« و عوامـل منهدمکننـدهی حیـات اگزیسـتانس را در زبانـی آزاد و فـارغ از »سـوژه متعالــی« میدانــد. دریداژاک دریــدا )1930-20041 )فیلســوف فرانســوی، از نظریــه پــردازان پساســاختارگرایی و ساختارشــکنی میباشــد. ساختارشــکنی )Deconstructive )بــه معنــای کنــارزدن قالــب معناشناســانه متــن و بررســی ناخــودآگاه متــن اســت. شالودهشــکنی یـا ساختارشـکنی بـه معنـای ویرانکـردن داللـت معنایـی و سـویهی کالم محــور متــن اســت دریــدا بــه شالودهشــکنی ســنت متافیزیکــی غربـی میپـردازد. دریـدا بـا نقـد »متافیزیـک حضـور کالم محـور« بـه نقــد فلسـفه غـرب از افالطـون تـا کنـون پرداخـت. متافیزیک حضور کالم محور متافیزیــک در فلســفه عبــارت اســت از تمامــی معارفــی کــه فقــط از طریــق عقــل بهدســت میآیــد. یعنــی معارفــی خــارج از قلمــرو تجربـه و حیطـه زمـان و مـکان کـه در ذهـن شـخص حاضـر اسـت و بـر پایـه زبـان شـکل گرفتـه و بیـان میشـود در فلسـفه غـرب معنـا را در کالم و خـرد logos حاضـر فـرض میکننـد بـاور بـه ایـن حضـور مسـتقیم معنـا، متافیزیـک حضـور بـا متافیزیـک حضـور کالم محـور خوانــده میشــود. امـا بـه نظـر دریـدا فلسـفه هیـچگاه نتوانسـته بـه شـناخت حقیقـی 
و مطلـق برسـد چـرا کـه همـواره ایـن »حضـور« را قطعـی پنداشـته و بــا »غیــاب« آن بــه هستیشناســی پرداختــه اســت. حــال آن کــه میتــوان ایــن نگــرش را واژگونــه یــا »شالودهشــکنی« کــرد و غیــاب را اصـل یـا مقـدم بـر حضـور فـرض و بررسـی کـرد. البتـه فراتـر رفتـن از ایــن تقابلهــای دوگانــه بــه نظــر دریــدا مشــکل و بلکــه ناممکــن اســت. چــرا کــه انســان بــا زبــان میاندیشــد و ایــن زبــان بــه نوبــه خـود بـا بارهـای معنایـی تقابلهـای دوگانـه سـاخته و پرداختـه شـده اسـت. متافیزیــک حضــور، خــود را در مفهــوم تقابلهــای دوتایــی آشــکار میکنـد. تمـام مـوارد متمایـز دوتایـی در گونـهای پایـگان کـه کمتـر تبییــن و اعــام میشــود، جــای میگیرنــد. متافیزیــک حضــور و قطعیتبخشــیدن بــه حضــور معنــا بــر اســاس ســلب یــا نفــی وجــه تقابــل در تقابلهــای دوتایــی اســت. مثــ ًا رســمیت بخشــیدن بــه حضـور و معنـای »ایـده« در نتیجـه نفـی »مـاده« متحقـق میشـود. همینطــور در تقابلهــای دوتایــی دیگــر مثــل مــرد/ زن، ســفید/ سـیاه، جوهـر/ عـرض، متافیزیـک/ فیزیـک، اندیشـه/ حـس و ... بـا نفـی یــک وجــه از ایــن تقابــل بــه وجــه دیگــر رســمیت داده میشــود. یکـی از ایـن مـوارد متمایـز تقابـل دوتایـی در نوشـتار و گفتـار نمایـان میشـود. متافیزیـک حضـور معنـا بـر برتـری گفتـار بـر نوشـتار تأکیـد دارد و گفتــار را در پیونــد بــا گوینــده میدانــد. متافیزیــک غربــی در مقابـل گفتـار نوشـتار را از همراهـی تـام و تمـام بـا معنـا دور میدانـد‌
تــا بدیــن وســیله ثابــت کنــد کــه فقــط در گفتــار و کالم اســت کــه معنـا حضـور دارد در بـاور متافیزیـک حضـور نوشـتار یـا کالم نوشـته شـده بـه ایـن دلیـل از معنـا جداسـت کـه در لحظـهای کـه نوشـته یـا مخاطـب ارتبـاط برقـرار میکنـد. مؤلـف غایـب اسـت بـه بـاور دریـدا، برخـاف ادعـای متافیزیـک غربـی، معنـا نـه در گفتـار و نـه در نوشـتار حاضــر نمیگــردد. دریـدا بـا روش ساختارشـکنی یـا شـالوده شـکنی خـود سـعی میکنـد نشــاندهد کــه چطــور معنایــی را کــه مســلم فــرض میکنیــم، تنهــا در یـک تقابـل دوتایـی رسـمیت و قطعیـت یافتـه اسـت. در واقـع در ایـن روش بایـد بـه تحلیـل تقابلهـای دوتایـی پرداخـت. دریــدا معتقــد اســت کــه زبــان، منــش انتشــاری دارد یعنــی هــر نشــانهای، نشــانه دیگــر را تداعــی میکنــد و فراینــد داللــت از هــر نشـانه بـه نشـانه دیگـری گسـترده میشـود و معنـای متـن بـه تعویـق میافتـد. بـرای همیـن هیـچگاه نمیتـوان بـه معنـای قطعـی و نهایـی متـن دسـت یافـت. در حقیقـت زبـان از تفاوتهـای میـان نشـانههای زبانــی شــکلگرفته، ایــن نشــانهها دســتیابی بــه معنــا را بــه تأخیــر میانـدازد، هـر نشـانه وابسـته بـه نشـانه دیگـری اسـت و ایـن بـازی تـا بـی نهایـت ادامـه دارد. دریـدا ایـن تمایـز را کـه معنـا را بـه تعویـق میانــدازد و در واقــع ناممکــن میکنــد، difference میخوانــد. از آثــار معــروف دریــدا بایــد بــه »در بــاب گراماتولــوژی« »نوشــتار و تمایـز« »مواضـع« اشـاره کـرد. 
نکتــه: 18 :ژیــل دلــوز و فلیکــس گتــاری، متفکــران پســتمدرن، در کتــاب »ضــد اودیــپ: ســرمایهداری و شــیزوفرنی« و در »کافــکا: در دفــاع از ادبیــات اقلیــت« بــا تکیــه بــر نظریــات ژاک الکان و فراتــر رفتـن از او نوعـی نقـد روانکاوانـه و روش متـن شناسـانه تحـت عنـوان »تحلیــل شــیزو« بــرای خوانــش متــن مطــرح کردنــد. 

 

 

 

 



آبادان،خبر آبادان،اخبار آبادان،آبادان نیوز،احمد امیری،خبرآبادان،اخبارآبادان،آبادان  نیوز 

امتیازدهی
نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: