کد خبر: ٢٢٦٠٧   نسخه چاپی  
  • تاریخ درج خبر:1400/06/22-١٨:٢٨

احمد امیری

 

آبادان خبر: سنجش خرد ناب، از واژه ی «استتیکه» استفاده شده، اما نه به معنای زیبایی شناسی که امروز متعارف است. 

آنجا از «استتیک استعلایی» یا «حسیک ترا فرازنده» یاد شده که توضیح می دهد چگونه شهردهای حسی به مفاهیم تبدیل می شوند تا رابطهای بنیادین را میان تجربه و دانش پیشاتجربی بیآفرینند. هر یک از ما به دلیل یکی از ویژگی های ذهن انسانی مان، ابژه های جهان را در مکان و زمان جای می دهیم، یا به بیان دقیق کانت «به تصور در می آوریم». واژهی استیک به معنای شناسایی زیبایی در سومین نقد كانت یعنی در کتاب سنجش نیروی داوری (۱۷۹۰) سر بر آورد. کانت در این کتاب به داوری امر زیبا، امر والا، و حكم فرجام شناسانه پرداخت. این سنجش با نقادی فرجامین فیلسوف است، که پس از سنجش خرد ناب و سنجش خرد پراتیک نوشته شده، یعنی بعد از آنکه او از تبیین گستره و محدودیت های نیروی خرد و حکم اخلاقی فارغ شد. هابرماس سه نقد کانت را سه بازی زبانی متمایز می داند، یکی دربارهی دانش، دومی دربارهی کنش درست یا نیکی، و سومی درباره ی زیبایی و والایی استقلال حقیقت، نیکی و هنر که هر یک به یکی از این سه گستره وابسته اند، پیش از آن که طرح کانت باشد، به قاعده ی اصلی مدرنیته وابسته است، که جدایی گستره هاست.

تکامل علم مدرن و تکنولوژی در یک گستره، تکامل اخلاق شخصی در گسترهای دیگر، و سرانجام تکامل داوری هنری در گستره ی سوم از این قاعده نتیجه می شوند، و نکته ی مهم در بحث ما جدایی هنر است از مفهوم و مفهوم سازی. خواهیم دید که از نظر كانت داوری ذوقی به شکل «این چیز زیباست» تائید لذتی است که از آن چیز نتیجه شده، و بدون استفاده از مفاهیم و مقوله های شناختی، اعتبار و امکان انتقال به دیگری (یعنی توانایی بیان شدن) را دارد. شرط این انتقال با این رابطه ی میان سوژه ها این است که داوری مورد بحث یکسر رها از هرگونه منفعت طلبی باشد، یعنی از هر سود و بهرهی عملی، اخلاقی که ممکن است از ابژه ی مورد داوری نتیجه شود رها باشد. خلاصه زیبایی (das schne) و زیبایی هنری به لذت و ادراک حسی وابسته اند و نه به مفهوم سازی و شناخت علمی.

بخش نخست کتاب سنجش نیروی داوری کانت که دربارهی داوری زیبایی شناسانه است، یکی از مهمترین متون در فلسفه ی هنر به حساب می آید، و تاثیرش بر اندیشه ی زیبایی شناسی تا امروز باقی است. کل کتاب از دو بخش شکل گرفته، که در پی پیشگفتاری می آیند. در نه بند این پیشگفتار کانت از ضرورت بحث فلسفی در مورد داوری ذوقی، و نیز از اهمیت داوری فرجام شناسانه بحث کرده است. در بخش نخست از نقد یا سنجش داوری زیبایی شناسانه یاد شده، و در بخش دوم از نقد داوری فرجام شناسانه با پژوهش غاییت ابژکتیو طبیعت، که به طور مستقیم به بحث ما مربوط نمی شود. بخش نخست خود از دو قسمت تشکیل شده: تحليل يا داوری زیبایی شناسانه، و دیالکتیک داوری زیبایی شناسانه. از این دو قسمت، نخستین، باز به دو پاره تقسیم شده: یکی تحلیل زیبایی و دیگری تحلیل والایی زیبا آن است که لذتی بیافریند رها از بهره و سود، بی مفهوم، و همگانی، که چون غائیتی بی هدف باشد. این تعریف که شاید به گوش برخی از شما هنوز بی معنا بیآید، در زیبایی شناسی مدرن همان ارزشی را دارد که فرمول مشهوری که نسبت میان انرژی را با سرعت و جرم بیان کرده، در فیزیک معاصر داراست. هر چند امروز ما از زیبایی شناسی کلاسیک دور شده ایم، اما هنوز بحث كانت از جهاتی معتبر باقی مانده است. اکنون می کوشم تا این تعریف را شرح دهم. برای این کار، نخست ببینیم که از نظر كانت حكم به زیبایی چیزی چگونه حکمی است.

او چنین حکمی را داوری ذوقی خوانده است. داوری ذوقی به ذهن یا بهتر بگویم به عنصر سوبژکتیو مرتبط است. یعنی تصوری در ذهن به حس لذت یا عدم لذت سوژه مربوط می شود. بنیان داوری ما که چیزی را زیبا با زشت ارزیابی می کنیم، از همان تصور ما که محصول ادراک حسی است ناشی می شود. هنگامی که چیزی را زیبا می نامیم، حکمی می دهیم متفاوت از احکام منطقی، مفهومی و عقلانی. گیاه شناسی دانایی عقلانی از گیاه می یابد و براساس آن داوری مفهومی و منطقی می کند، اما درک زیبایی گیاه از آن منطق و کار عقلانی جداست، و به ادراک حسی، با زیبایی شناسانه باز می گردد. داوری دربارهی ابژهای، آنگاه که به خود آن بازگردد، زیبایی شناسانه است.

میگویم: «این گل به نظر من زیباست». حکمی که داده ام ذوقی است، اما زیبایی شناسانه نیست. من از احساس شخصی خود حرف زده ام. حکمی کلی و همگانی نداده ام. خیلی ساده حس خود را بیان کرده ام. در واقع این داوری استوار به سلیقه ی شخصی است، جای بحث و چون و چرا هم ندارد. گل به نظر من زیباست، و اگر کسی آن را زیبا نداند، هیچ یک از ما راهی برای اثبات درستی نظر خود نمی یابیم، زیرا در کل، داوری ذوقی خارج از قلمرو حکومت منطق قرار دارد. حال فرض کنید که من بگویم: این گل زیباست». بنا به این حکم نه فقط این گل از نظر من زیباست، بل به نظر من باید به چشم هر کسی که آن را می بیند نیز زیبا بیاید. این هم داوری ذوقی است، و هم داوری زیبایی شناسانه، اما از آنجا که زیبایی کیفیت عینی یا ابژکتیو چیزها نیست، و درک آن ذهنی است، باز من نمی توانم آن کسی را که می گوید این گل زیبا نیست قانع و با خود هم نظر کنم. حكم من در مورد زیبایی گل بر خلاف آن است که بگویم: «این گل زرد است». در این مورد دوم، من در واقع داوری مفهومی، شناختی و منطقی کرده ام. یعنی مفهوم زردی را به گل افزوده ام، ادعای شناخت جنبه ای از آن را کرده ام و آماده ام تا در مورد درستی حكم خود بحث منطقی کنم. اما وقتی میگویم: «این گل زیباست» زیبایی را چون یک مفهوم به گل نیافزوده ام، پس از یک جنبه ی گل شناختی ندارم، و همانطور که گفتم جای بحث و اقناع را هم باز نگذاشته ام. حکم کلی من که گلی را زیبا خوانده ام، تنها خبر از واکنش حسی من به گل می دهد و بس. گل می تواند استفاده ی دارویی یا صنعتی داشته باشد، و برای بیان و شناخت آنها من حکم شناختی - مفهومی ارائه می کنم، ولی تا جایی که زیبایی آن مطرح باشد، نمی توانم از هیچ بهره، و استفادهی آن یاد کنم.

این نکته هم که من از زیبایی آن لذت می برم در این بحث راهگشا نیست، زیرا لذتی که ما از ایده ی (Vorstellung) وجود ابژه ای می بریم، که به نظر کانت همان «منفعت» یا بهرهی آن است، در مورد داوری زیبایی شناسانه هیچ کارآیی ندارد. وقتی مساله بر سر زیبایی چیزی است، دیگر در آن منفعت یافت نمی شود. ایده ی اصلی در هنر بی معنا می شود. به عنوان مثال چه اهمیتی دارد که مریم مقدس به راستی همانند مریم در پرده ای از داوینچی با رافائل بوده است یا نه؟ چه ارزشی دارد که اثر هنری دلالت به چیزی به راستی موجود داشته باشد؟ پس لذتی وابسته به ایدهی وجود آن دال ها نیز در میان نیست. لذت زیبایی شناسانه به «خود ابژه» بیرون دلالتهایش باز می گردد.

نیروی داوری ما می تواند مورد ویژه و خاص را به مورد کلی و همگانی تبدیل کند. اما سلیقه نمی تواند به امر کلی تبدیل شود. من خود گفته ام که به نظرم این گل زیباست، و مدعی جهانشمولی و همگانی شدن این حکم خود نیز نیستم. اما وقتی داوری ذوقی و زیبایی شناسانه میکنم و می گویم: «این گل زیباست» موردی خاص را به موردی عام تبدیل و ادعا کرده ام که این گل برای هر تصوری که در نتیجه ی هر حد و اندازهی ادراک حسی) در سر هر کس تولید کند، زیبا خواهد بود. من از تماشای گلی، که از آن لذت برده ام، و در پی بهرهی خاصی هم از آن نبوده ام حکمی کلی داده ام، یعنی گفته ام که این گل باید به نظر هرکس زیبا بیاید، یعنی نزد هر آدمی موجب لذتی زیبایی شناسانه خواهد شد. کانت در قطعه ی ۳۷ کتابش می نویسد که در داوری زیبایی شناسانه، نه لذت بل اعتبار همگانی لذت» اصل و اساس کار است. این جنبهی همگانی همان نکتهی مهمی است که از داوری زیبایی شناسانه اصلی کلی می سازد، چیزی که باید برای همگان درست و معتبر باشد. من با حکم زیبایی شناسانه ام قاعده و قانونی ساخته ام، اما جالب اینجاست که به طور معقول نمی توانم از آن دفاع کنم، زیرا راه بحث و استدلال منطقی در امور ذوقی بسته است. ممکن است که راه آن بحث بسته باشد، اما راه خردورزی منطقی دربارهی خود حکم و داوری من که بسته نیست. كانت در واقع پیشنهاد می کند تا از این راه برویم، شاید به تعریفی از زیبایی دست یابیم. چون با چنان تعریفی شماری از تفاوت ها را هم خواهیم شناخت. مثلا تفاوت میان زیبایی طبیعی صدای امواج، چشم انداز جنگل و...) را با زیبایی هنری، یعنی تبلور ایده یا ایده هایی زیبایی شناسانه در ابژه با اثر هنری (Kunstwerk) را خواهیم شناخت. اینجا باید بگویم که از نظر کانت ایده های زیبا با لحظه های زیبا خارج از بحث زیبایی شناسی هستند، او با حضور و تجسد یا ابژکتیو شدن ایده سر و کار داشت که موجب داوری زیبایی شناسانه می شود. به نظر كانت زیبایی چیزی است هم طبیعی و هم انسانی، اما هنر پدیده ای است یکسر انسانی در آفرینش هنری نهایت و فرجام بسیار مهم است.

فرجام را كانت (Zweckmassigkeit)  می نامد. هنرمند به تصور یا ایده یا ایده هایی واقعیت مادی می بخشد، اما در این آفرینندگی آزاد است، یا باید باشد. به دلیل همین دیالکتیک محدودیت ناشی از منش فرجام شناسانه، و همین آزادی است که هنر چیزی انسانی می شود.

اکنون ببینیم که کانت در راه خردورزی منطقی خود درباره ی هنر چه کرده است. او این راه را «تحلیل امر زیبا» خوانده است. در این تحلیل او همان ابزار بررسی منطقی آشنا و قدیمی خود را به کار گرفته، یعنی مورد زیبا را از زاویه های چهارگانهی شکل های منطقی بررسی کرده است. نتیجه ی کار هم قدرت استدلال او را نشان می دهد، و هم چهار تعریف «جزئی» از زیبایی به دست می دهد که همراه با یکدیگر تعریفی کلی از آن را ارائه می کنند.

این چهار بیان از مفهوم لفظ زیبا، از شکل های منطقی کیفیت، کمیت، نسبت، و جهت به دست آمده اند. نخست، كانت داوری ذوقی را از نظر کیفیت بررسی کرد. از این دیدگاه ذوق نیروی ارائه ی حکم است دربارهی ابژه، یعنی شیوهی متصور شدن ابژه است رها از هر غرض. لذت ناشی از ادراک زیبایی رهاست از هرگونه بهره، سود و علقه ی خاص. این نکته را باید در معنای بسیار ساده اش در نظر گرفت: زیبایی چشم انداز جنگل هیچ بهره ای برای ما ندارد، لذت و آرامش ناشی از تماشای این چشم انداز یکسر رهاست از بهره. اگر با اثری هنری به سودای بهره بردن از آن در جهت خاصی رویارو شوید، در واقع آن را به عنوان یک سند در نظر گرفته اید، و نه به عنوان کاری زیبا و هنری. ابژهای زیبا و اثر هنری بدون رابطه با میل، هوس، شهرت، و خواست مطرح می شوند. پس یکی از جنبه های آن تعریف شگفت آوری که بحث را با آن آغاز کردم، یعنی رهایی زیبایی از بهره و سود روشن می شود. نخستین تعریف جزیی که کانت ارائه کرده این است: «ذوق نیروی داوری و ستایش یک ابژه یا یک شیوهی بیانگری است، از راه لذت یا عدم لذتی که از هر منفعتی مستقل باشد.

ما موضوع چنین لذتی را زیبا می خوانیم». البته بحث کانت در این مورد تمام نشده است. او میان سه چیز تفاوت میگذارد: امر مطبوع، امر زیبا و امر خیر." امر مطبوع میل، هوس، اشتیاق و شهوت را ارضاء می کند، و میان انسان و حیوان مشترک است. امر خیر چیزی است که آن را با ارزش می شناسند، همچون کنش اخلاقی، که در نهایت دارای بهره و سود نیز هست، این امر ویژه موجودات عاقل است، خواه انسان و خواه فرشتگان. اما امر زیبا هیچ ربطی به میل و خواست و شهوت ندارد، سرچشمه ی آن حس است و به همین دلیل ویژهی موجودات زنده، خردورز و حساس، یعنی خاص انسان است.

در گام دوم کانت داوری ذوقی را از نظر کمیت بررسی کرد. مورد زیبا نمی تواند فقط برای من زیبا باشد، در این صورت حكم من به زیبایی آن فقط مربوط به سلیقه ی من می شد، در حالی که امر زیبا برای همگان زیباست، یا باید برای همگان زیبا باشد. اگر نکته ی اصلی مورد پیشین را به یاد آورید بهتر متوجه معنای حرف كانت می شوید. من اثری هنری را یکسر رها از غرض و منفعت آن زیبا می دانم. یعنی آزادانه بی آن که از سوی امیال و خواستهای خود زیر فشار باشم، یا بنا به اجبار قاعده ای اخلاقی رفتار کنم، یا بنا به مصلحتی نظر دهم، آن اثر را زیبا دانسته ام.

این غیر شخصی بودن داوری، به من اجازه می دهد که حکم خود را کلی کنم، یعنی برای دیگران نیز این حق را قائل شوم که اثر مورد نظر مرا زیبا ارزیابی کنند. و از آنجا که این زیبایی ناشی از تمایل و خواست شخصی من نیست، زیبایی را چون منش عینی اثر می شناسم. نکته ی مهم اینجاست که وقتی من اثری هنری یا به فرض چشم انداز جنگل را زیبا می نامم، در این داوری دلالتی ضمنی نیز نهفته است: این اثر، با این چشم انداز برای همه زیباست، یا به بیان بهتر باید برای همه زیبا باشد. البته راهی نیست تا برای مخالف ثابت کرد که اینها زیبایند، اما اقتدار حکم زیبایی شناسانه در همین باید شکل گرفته است. این شکل همگاني رضایت» پیش فرض داوری زیبایی شناسی است که در واقع مستقل از مفاهیم است. اینجا به دومین تعریف جزیی کانت از زیبایی بر می خوریم: «زیبا آن است که لذتی کلی و مستقل از مفاهیم بیافریند».

 

 

 

احمد امیری،آبادان خبر،آبادان نیوز،کانت

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: