کد خبر: ٢٧٢٥٠   نسخه چاپی  
  • تاریخ درج خبر:1401/07/02-٢٠:٢٣

نویسندگان : مهدی قدیانی - احمد امیری

 

آبادان نیوز : در نیمه نخست قرن بیستم و ایجاد جنگ جهانی بر روی هنر و مگرش هنرمندان تاثیرات بسزایی داشت که می توان نقطه عطف آن را در دادائیسم بیان نمود. هرچند مکتب دادائیسم عمر کوتاهی داشت اما در زمان خود و بعد از آن نمودهای فراوانی را به جا گذاشت و از نگرش و تفکر دادائیسم ها مکتب های دیگری شکل گرفت. اعتراض به هنر و زیبایی شناسی آن از شاکله های اصلی دادائیسم می باشد. آنها حتی به خود هم اعتراض داشتند و خود را نقض می کردند. به گونه ای می توان دادائیسم را سیمرغی دانست که با آتش کشیدن خود سیمرغ دیگری را متولد می کند و راه خود را ادامه می دهد. هرچند این مکتب با بیانیه ای به پایان رسید اما هنوز هم نمود آن در آثار هنری امروز قابل تامل و تفکر است. جنگ جهانی اول در سال های 1914 الی 1918 در کشورهایی شکل گرفت که پرچم دار تمدن و فرهنگ بودند. آیا جنگ به همان مقدار که مخرب و ملال آور است جایی برای رشد و شکوفایی هم می باشد؟ با نگاهی اجمالی به تاریخ می توان بارقه های امید را بعد از هر جنگ در رشد و والایی آن جامعه رصد کرد. هنرمند آیینه جهان پیرامون خویش است. گویی هر آنچه در اطراف او رخ می دهد در هنر او هویدا می گردد. این نمود ها از جهان برون به جهان درون هنرمند رخنه می کند و بعد از پالایش هنرمند به ورطه ظهور می رسد و اثری خلق می گردد که شالکه ی اصلی آن همان جنگ است.

در زمان امپرسیونیسم ها تلاش برای تقلید نکردن از طبیعت انقلابی را شکل داد که پل سزان نمونه والای آن است. البته اختراع عکاسی در آن زمان حائز اهمیت است. عکس یک تصویر ثبت شده ی ناب از جهان است چیزی که انسان از زمان غار نشینی تا رنسانس در تکاپوی آن بوده است و به آروزی چند هراز ساله خود رسید. بعد از امپرسیونیسم ها فووها پدید آمدند آنها بی پروا به دنبال شکست سنت ها درهنر بودند و از دل آنها کوبیسم ها شکل گرفتند. آنها آرام تر از فوویست ها بودند و شیوه تفکریشان قرن ها در هنر باقی ماند. دادائیسم جنبشی در سوئیس و امریکا بود که در زمان جنگ جهانی اول شکل گرفتند. آنها جنگ را نفی می کردند و صفاتی همانند نیک و بد، زشت و زیبا را قبول نداشتند. به شدت افراط گرا بودند و حتی خود را نیز نغز می کردند. می توان گفت اساسا به هیچ ارزشی پایبند نبودند. هنر آنها اعتراض بود حتی به خود. آیا جهان بعد از مه بانگ  به سوی بی نظمی در حرکت است؟ آیا ناهنجاری ها بر گرفته از این واقعه است. همه می دانیم جهان در حال انبساط است. آیا این هم نشانه ای از انتروپی بی نظمی است. شاید دادائیسم مقداری از این سوال ها را پاسخ دهند هر چند در جاهایی دچار بی پاسخی محض خواهیم شد.

در دایره المعارف بریتانیا دادا جنبشی ادبی و هنری بوده با دامنه جهانی و خصلت هیچ گرایی که از سال 1915 الی 1922 دوام آورد. ژان آرپ از نقاشان به نام آن روزگاران می گوید: "در سال 1915 در زوریخ ما هیچ علاقه ای به کشتارهای جنگ جهانی نداشتیم و خود را وقف هنرهای زیبا می کردیم. در حالی که صدای غرش توپ ها از دور می آمد ما نقاشی می کردیم . شعر می خواندیم و  شعر می گفتیم و با صدای بلند زیر آواز می زدیم. ما یک هنر ابتدایی می خواستیم که فکر می کردیم انسان را از جنون آن روزها نجات می دهد. ما آرزوی نظم تازه ای را داشتیم" در جایی ژان آرپ می گوید: "بدین وسیله شهادت می دهم که تریستان تسارا واژه دادا را در ساعت 6 بعد از ظهر 8 فوریه 1916 پیدا کرد. من با 5 بچه ام حضور داشتم که تسارا ین کلمه برای اولی بار به زبان آورد و ما را لبریز از شور و شادی کرد. در کافه ولتر زوریخ بودیم. من داشتم پیچه توتونی را توی سوراخ چپ دماغم می کردم. من مطمئن هستم که این کلمه هیچ معنایی ندارد و تعیین تاریخ هم فقط ممکن است برای ناقض العقل ها و پروفرسورهای اسپانیایی جالب باشد. چیزی که برای ما جالب است روح دادا است و ما همه پیش از اینکه دادا به وجود بیاید دادا بودیم. اوبسن مریم عذرایی که من نقاشی کردم بر می گردد به سال 1886 که چند ما بیشتر نداشتم و خودم را با ادرار امپرسیونهای گرافیکی سر گرم می کردم. اخلاقیات احمق ها و اعتقاد آنها به نوابغ حال مرا به هم می زند"(5). مجله دادا در برلین در دومین شماره خود به سال 1919 از خوانندگان خود می پرسد که "دادا چیست؟" و خود درهمان جا پاسخ هایی را پیشنهاد می دهد.

 

نهادینه ی دادا و دادائیسم

پوچ گرایی، هرج و مرج طلبی، خود ستیزی، هنجار گرایی، شک، آزادی، شکستن سنت ها، بی ارزش بودن نقد، در جستجوی زبانی نو و حتی نزاع با مدرنیته از موضوعات اصلی دادائیسم می باشد. برای مثال آنها شعر را به آوا شناسی و موسیقی را به اصوات بنیادین و نقاشی را چند خط و رنگ ساده تغییر دادند. چرا نقاشی را چند خط می دانستند؟  زیرا عقیده داشتند تمام نقاشی ها از خطوط و رنگ، شکل می یابند و بر آن بودند با چند خط نقاشی را به اتمام برسانند. پس می توان دادا را هم هنر دانست هم ضد هنر. دادا به قول دادائیسم ها بیشتر یک ذهنیت بود تا جنبش و عقیده داشته اند دادا قبل از دادا وجود داشته و حتی پس از مرگ آن ادامه دارد. همان گونه که در سورئالیسم تاثیر زیادی داشته است. به قول مارسل دوشان " دادا همان روحیه عرف ستیزی است که درهمه اعصار از موقعی که انسان، انسان بود وجود داشته است". نکته جالب آنکه مارسال دوشان قبل از آنکه بیانیه دادا و اسم آن شکل گیرد بسیاری از اصول آن را رعایت می کرده است. او پس از آنکه نقاشی هایش در سال 1912 مورد استقبال قرار نگرفت آن را رها کرد که این حرکت نوعی دادئیسمی است. او بعد از آن هنر نقاشی را یک هنر بصری صرف خواند و دور انداخت و شیشه بزرگ را خلق کرد. سازه ای از سیم و ورق های فلز که میان ان شیشه های کثیفی عبور کرده بود. او پس از آن چند اثر "حاضری"  پدید آورد. این اشیاها پیش پا افتاده بودند همانند چرخ دوچرخه 1913، بطری دان 1914، پیشابریز دیواری با نام چشمه 1917، این نمود های ضد هنری تمسخری به مفهوم ذوق و فرم بود. برای مثال LHOOQ  تصویری از مونالیزا بود با ریش و سیبیل. به نوعی اسطوره زدایی بود. او در سال 1915 از فرانسه به امریکا مهاجرت کرد و هنر دادا را به آنجا منتقل کرد. قبل از شکل گیری این جنبش پیکابیا از نقاشان دادا هم به امریکا مهاجرت کرد. آلفرد استیگلیتس در نیویورک مجله ای داشت که به دادائیسم ها کمک شایانی به مکتب دادائیسم کرد. پیکابیا مصور سازی مجله او را انجام می داد. نام مجله آلفرد استیگلیتس "291" نام داشت که در اصل نام یک نمایشگاه در خیابان پنجم نیویورک بود. در یکی از شماره های مجله "291" پیکابیا تصویر یک شمع موتور ماشین را چاپ کرد و نام آن را " یک دختر جوان امریکایی در حالت برهنه" گذاشت که این اتفاق را حمله ای تلویحی به هنر می دانستند به خوصوص فوتوریست های ماشین زده. کم کم نیویورک مرکز حیاتی فعالیت داداها شد. در سال 1913 بیشتر هنرمندان به علت جنگ جهانی به امریکا مهاجرت می کردند که بعد ها نام دادا به آثار آنها مدول گردید. مارسل دوشان همراه من ری  که از او هم آلوده به دادا شده بود با هم دو مجله به نام های "رانگ رانک" و "مرد نابینا" را منتشر کردند. دادائیست ها می خواستند بر عصر خود تاثیری بگذارند و به همین دلیل بیش تر از هر چیز بر عنصر " فعال بودن" در فعالیت هایشان تاکید داشتند. از همین رو بود که تریستان تزارا اظهار کرد دادا حقیقت خود را با فعالیت هایش نشان داد. اگر امروز در مکتب های تاثییر گذار نیمه اول قرن بیستم نام دادائیسم در کنار دیگر مکاتب درخشان نامبرده می شود  به این سبب است که آنها در یافتن فرایند خلاقیت پیشتاز بودند. بیش از هر چیز، دادائیسم نوعی بیان نگرش ذهن بود.  هوگو بال در رابطه با  دادا می گوید" آنچه ما آن را دادا می نامیم، یک جور دیوانه بازی است که از حال به وجود آمده و تمام پرسش های متعالی را در بر می گیرد.

در زوریخ سوئیس تریستان تسارا، هولسن بک  با هم شعر همزمان می خواندند. تریستان تسارا تکه های روزنامه را می برید و با کنار هم قرار دادن کلمات  شعر می خواند. موسیقی کاباره ولتر  تبدیل شد به اصوات گوش خراش و این حرکت ها که ضد هنری بود کم کم رنگ و بوی دادا به خود گرفت و مشتریان کاباره ولتر با نوع دیگری از هنر آشنا می شدند که خود ضد هنر بود و جهانی را به تمسخر می گرفت حتی خود دادا را نقض می کردند. در سال 1919 اوج فعالیت دادائیسم در زوریخ بود. هنر دادائیست ها آمیختگی ناهماهنگی میان چند هنر دیداری و شنیداری بود و گاه عناصری از زندگی مصرفی در جایگاه اثر هنری قرار می گرفت. آنها با بکارگیری کولاژ و فوتومونتاژ  اثر های هنری را خلق کردند که بعد ها گرافیک مدرن تحت تاثیر آنها قرار گرفت.

 

پیکره دادا

دادائیسم در هنگام چند پاره شدن اروپا در جنگ شکل گرفت. سوئیس که فارغ از جنگ جهانی بود مامنی امن برای هنرمندان بود و بیشتر هنرمندان اروپا به آنجا مهاجرت کردند. در بینش دادائیسم ها بورژوازی عامل بروز هرج و مرج و آشوب می بود. در بیشتر مکتب های هنری، هنرمند اثر خود را در نمایشگاه ارئه می دهد و آثار آن را می بیند در

حالی که مکتب دادا اثری برای نمایشگاه خلق نمی کرد. به نوعی فراخوان آشوب در دادائیسم چشمگیر است که می  توان آن را هنر ضد هنر نامید. هر قدر هم پوچ گرایی و اعتراض در هنر ضد هنر دادا وجود داشته باشد می توان جنبه  های مثبت آن را کنکاش کرد. آنها ساختار دادا را پاد زهری بر فرض های هنری و اجتماعی کهنه می دانستند. آنها جای احساس کاذب و نظم و هدفمندی در آثار هنری، تعهد خود را به بی نظمی الهامی ارجاع می دادند. آنها مخالف جنگ بودند و در برابر اخلاق ظاهر فریبانه و ذوق و احساسات کهنه واکنش نشان می دادند. آنها به دنبال شاهکار و اسطوره و قهرمان نبودند. برای مثال پیکابا نقاشی می کشد و دوشان آن را پاک می کرد. یکی دیگر ازعقاید آنها آن بود که هنر نباید از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. دادائیسم ها به تصادف و همزمانی در هنر عقیده داشته اند. آنها شعرها را از حروف های بریده شده و آمیختن آنها با هم ساخته می شد. همچنین در نقاشی های دوشان این همزمانی را می توان دید. یا همخوانی های تراسا در کافه ولتر که به سه زبان مختلف خوانده می شد. با توجه به بی اعتمادی دادا ها به هنر و ادبیات و بدگمانی آنها به ساختار زبان و اعتقاد به بی نظمی هستی می توان پرسید دادائیسم ها چه منظوری از خلق آثار خود دارند؟ چرا تعداد زیادی از آثار آنها در میان اثرهای برتر قرن بیستم بوده است؟ آنها می خواستند چهارچوب های نظمی شکل گرفته را با بی نظمی تغییر دهند و انسان را آزاد کنند از عقلانیتی که او را در بند و زنجیر گرفته است. برای مثال پیشابریز مارسل دوشان که در جایگاه موزه نگاهی دیگر به آن می شود و تبدیل به یک اثر هنری می شود در صورتی که همان پیشابریز در مکانی دیگر کاربرد و کارکردی دیگر دارد. آنها عقل را ذاتا عاجز از فهم حیات می دانستد و شهود را ارجحیت می دادند. تاکید بر آزادی در دادائیسم را بعد ها می توان در آثار آنره ژید کنکاش نمود. او می گوید"چه کسی اذهان ما را از قید و بند زنجیر های سنگین منطق آزاد خواهد کرد؟" این مکتب تاثیرات قابل ملاحظه ای در شکل گیری سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم  و پاپ آرت داشت.

شاکله تمام آثار دادائیسم را می توان در هیچ گرایی رصد نمود. هرج و مرج طلبی و اعتراض در آثار آنها مشهود است تا جایی که جنبه های سیاسی آن را می توان در دادائیسم آلمان واکاوی نمود (1). عقل و منطق برای دادائیسم ها کسالت بار بود و عقل را عاجز می دانستند که بر گرفته از تاثیرات جنگ جهانی اول می باشد. هنجار ستیزی، تناقض گویی در مانیفست های آنها مشهود است.

نفی همه چیز در دادا مرسوم بوده است.  تا جایی که حتی خود را نفی می کردند و همین امر باعث گردید دادائیسم ها خلاقیت زیادی در آثار خود داشته باشند و هر لحظه به دنبال خلق اثری نو باشند. آنها همه چیز را بر پایه تصادف می دانستند به این گونه بود که شاعران دادا با بریدن کلمه ها و چیدمان تصادفی آنها در کنار هم شعر می سرودند. آزادی در دادائیسم تا جایی پیشی گرفت که افراط بیش از حد جایگزین آن گشت. تا جایی که کاباره والتر که مرکز اصلی دادائیسم ها بود بسته شد. (2) بر پایه آزادی، دادائیست ها هرکاری را مجاز می دانستند تا جایی که تصورات مقدس اخلاقی و زیبایی شناسی سنتی گذشته را تکذیب کند. این روند به نوعی سنت شکنی دادا ها می باشد. تا جایی در این باور افراط داشتند که حتی اعتقاد داشتند هنرمندان نسل نو دادا نباید بر اساس هنرمندان نسل قبل را الگو قرار دهند. دادائیست ها هدفشان از خلق اثر هنری درهم شکستن تمام چیزهای ساخته شده در سنت ها بوده است که این امر از بارزه های اصلی آنها می باشد.

بی نظامی و رد کردن نقد در ایدئولوژی های دادائیسم حائز اهمیت است. با آنکه دادا خود مکتبی در دوران مدرنیسم  می باشد اما از آن هم عبور می کند. آنها حتی به جنبه های زیبایی شناسی هنر مدرن هم اعتراض داشتند و با آنکه ریشه های فکری نزدیکی با فتوریسم داشتند اما بر علیه آنها جریان داشتند. می توان گفت دادائیست ها به دنبال زبانی نو بودند. آنها به دنبال آن بودند واژه ها ورای معنی کاربرد و کارکرد داشته باشد. از خود واژه دادا مب توان به این موضوع پی برد. بداهه گویی و خلق خودکار در آثار دادائیسم چشم گیر است که می توان در برنامه های کالاره والتر کنکاش نمود که این امر در مکتب سوررئالیسم که وام دار دادائیسم است مشهود تر می باشد.

 

دادا در زوریخ

اما در زوریخ سوئیس که همانند آمریکا در جنگ بی طرف بود دادا شروع به شکل گیری کرد. بسیاری از هنرمندان به این شهر پناه آورده بودند که با جمع شدن در کنار هم دادا را به ورطه ظهور نشاندند. در فوریه سال 1916 هوگو بال شاعر آلمانی میخانه ی مایرای را تبدیل به کاباره ای برای هنرمندان کرد و نام آن را ولتر گذاشت. در ابتدا چیزی به نام دادا وجود نداشت و حتی نشریه دادائیسم گاه نامه ای که به نام کاباره ولتر بود طیف وسیعی از نویسندگان و هنرمندان را در بر داشت. از جمله پیکاسو ، مودیلیانی ، کاندینسکی و بسیاری از هنرمندان درخشان آن زمان بودند.  اما واژه دادا برای اولین بار در این نشریه به چاپ رسید. هولسن بک ادعا می کند با هوگو بال به دنبال یک اسم هنری برای خواننده کاباره بودند که به واژه دادا برخوردند. آنها یک کارد پاکت باز کنی را میان کتاب فرهنگ لغت می گذارند و به صورت تصادفی با کلمه ی دادا رو به رو می شوند که به معنی اسب چوبی به زبان فرانسوی می باشد که کودکان می گویند. آنها این نام را بر روی تمام برنامه های کاباره می گذارند.

در سال 1917 دادا تعریف روشنتری یافت. تسارار، هولسن بک با هم شعر همزمان می خواندند. تسارا تکه های روزنامه را می برید و با کنار هم قرار دادن کلمات  شعر می خواند. بریده ای از روزنامه  و  جراید آن زمان دست مایه های  اشعار تسارا می بود. موسیقی کاباره تبدیل شد به اصوات گوش خراش و این حرکت ها که ضد هنری بود کم کم رنگ و بوی دادا به خود گرفت و مشتریان کاباره با نوع دیگری از هنر آشنا می شدند که خود ضد هنر بود و جهانی را به تمسخر می گرفت حتی ذات خود دادا را به سخره می گرفت. کاباره ولتر که به کاباره دادا شهرت داشت به علت برنامه های نا متعارف خود و اصواتی که از کاباره خارج مب گشت باعث اعتراض اهالی آن محله شد و به صورت قانونی آنجا را تعطیل کردند. به نوعی پاتوق دادا ها که شاکله ی اصلی دادائیسم بود از میان رفت.

هنگامی که جنگ جهانی اول در سال 1919 به پایانم رسید، تمامی هواداران اصلی دادا، زوریخ را ترک کردند و به کشورهای خود بازگشتند. آنها در کشور خود، به صورت مستقل دست به کار شدند و به اساعه دیدگاه های افراطی دادا پرداختند.

 

دادا در نیویورک

نکته جالب آنکه مارسال دوشان قبل از آنکه بیانیه دادا و اسم آن شکل گیرد بسیاری از اصول آن را رعایت می کرده است. او پس  از آنکه نقاشی هایش در سال 1912 در نمایشگاهی در فرانسه مورد استقبال قرار نگرفت آن را رها کرد که این حرکت نوعی دادئیسمی است. در اصل دادا درفطرت او نهفته بود. او بعد از آن هنر نقاشی را یک هنر بصری صرف خواند و دور انداخت و شیشه بزرگ را خلق کرد. سازه ای از سیم و ورق های فلز که میان ان شیشه های کثیفی عبور کرده بود. او پس از آن چند اثر "حاضری" پدید آورد. این اشیاها پیش پا افتاده بودند همانند چرخ دوچرخه 1913، بطری دان 1914، پیشابریز دیواری با نام چشمه 1917، این نمود های ضد هنری تمسخری به مفهوم ذوق و فرم بود. برای مثال LHOOQ  تصویری از مونالیزا بود با ریش و سیبیل. به نوعی اسطوره زدایی بود. او در سال 1915 از فرانسه به امریکا مهاجرت کرد و هنر دادا را به آنجا منتقل کرد. از دیگر هنرمندان قبل از شکل گیری این جنبش پیکابیا از نقاشان دادا بود مه به امریکا مهاجرت کرد. آلفرد استیگلیتس در نیویورک مجله ای داشت که به دادائیسم ها کمک شایانی کرد. پیکابیا مصور سازی مجله او را انجام می داد به نام 291 که در اصل نام یک نمایشگاه در خیابان پنجم نیویورک بود. او تصویر یک شمع موتور ماشین را چاپ کرد و نام آن را " یک دختر جوان امریکایی در حالت برهنه" گذاشت که این اتفاق را حمله ای تلویحی به هنر می دانشتند به خوصوص فوتوریست ها های ماشین زده. کم کم نیویورک مرکز حیاتی فعالیت داداها شد. در سال 1913 بیشتر هنرمندان به علت جنگ جهانی به آنجا می رفتند که بعدا دادا نام گرفت. دوشان همراه من ری که از او هم آلوده به دادا شده بود با هم دو مجله به نام های "رانگ رانگ" و "مرد نابینا" را منتشر کردند.

 

دادا در مونیح و برلین و پاریس

دادا در مونیخ و برلین و پاریس هم تشکلات هایی را داشتند در مونیخ دادا به علت جنگ جهانی و آشفتگی های اجتماعی جنبه سیاسی به خود گرفت و گروه های دادا را بازداشت می کردند. جان هارتفیلد  و هانا هوش در برلین فعالیت داشتند. و اثر هایی سیاسی به وسیله عکاسی و مونتاژ خلق می کردند. می توان گفت دادا اوج شکوفایی خود را در پاریس تجربه نمود. در دوران جنگ نسل جوان هنرمندان یا در جبهه بودند یا از جنگ گریخته بودند. در آتش بست 11 نوامبر 1918 لویی آرگون، آندره برتون، تریسان تزارا به پاریس بلزگشتند و از شو فرانسیس پیکابیا و مارسل دوشان هم در سال 1919 به جمع آنها پیوستند. من ری و هانس آرپ هم در سال 1920 به پاریس آمدند. در پاریس داد بیشتر جنبش ادبی بود اما بر خلاف کافه والتر زوریخ دادائیست ها در پاریس آزادانه برنامه ی قطعه خوانی و شعر خوانی و رقص و موسیقی را اجرا می کردند.. در پاریس دادائیست ها نشریه های زیادی داشتند و بیانیه های خود را به چاپ می کردند. آندره برتون استعاره ای از دادائیست های پاریس داشت. او اضهار می کرد "بیش از هر چیز این تفاوت ها هستند که ما را متحد می کند" با تمام این اوصاف دادائیسم ها بعد از پایان جنگ هدف مشترکی نداشتند و این باعث گسست آنها شد. دادا در شهر های زوریخ و نیویورک و مونیخ و پاریس متفاوت بوده است هم در نقاشی ها که ضد مندرنیسم بود هم در ادبیات که در نشریات های آن زمان می توان واکاوی نمود. نکته حائز اهمیت آن است که بسیاری از آثار دادائیست ها از زمره شاهکارهای نیمه اول قرن بیستم می باشند. آنها به آثار آماده و مصنوعات معمول و روزمره اثر خود را خلق می کردند و به آن جنبه هنر می دادند. آنها به مصنوعات و نقاشی های خود کیفیتی مکانیکی می بخشیدند که آیینه ای از انسان مکانیکی شده ی آن روزگاران بوده است. روش های ابداعی و خلاقه دادا که بر اساس تصادف و اتفاق شکل می گرفت برای مثال در نمایشگاه کلن 1920 آنها تابلویی را به نمایش گذاشتند که در کنار آن تبری وجود داشت تا هر کسی می خواهد به اثر ضربه بزند. در سبک های اکسپرسیونیسم انتزاعی و هنر مفهومی تاثیرات بسیاری گذاشت. به طور کلی روح دادا و تجلیات آن هیچگاه از میان نرفت و در زمان های بعد از خود تداوم یافت.

 

گسست دادائیسم

آندره برتون نگارش خود انگیخته را را در اوایل 1920 کشف کرد و به وین رفت تا زیگموند فروید را ببیند. زیگموند فروید نظریه ضمیر ناخوداگاه  را مطرح کرده بود. برتون تلاش کرد تا با به کاربستن نگارش خود انگیخته و اتفاقی، آثار تهاجمی، تحریک آمیز و طنز آلود دادائیسم را جایگزین ادبیاتی سازد که هرگونه کنترل منطقی یک فرایند آفرینشی را حذف می کند. این گسست دادائیسم بود که با اولین بیانه سوررئالیسم در سال 1924 توسط آندره برتون منتشر شد. در این بیانه او خواستار" یک فرمان فکری شد که رها از هرگونه نظارت عقل و منطق و نیز ورای تمام ملاحظات اخلاقی و زیبایی شناختی باشد" دادا روز به روز از قدرتش کاسته می شد و بسیاری از هنرمندان دادائیسم مشتاقانه به مکتب سوررئالیم پیوستند. حتی تریسان تزارا بعد از تردیدهایش در سال 1929 به سوررئالیت ها پیوست. با این وجود دادائیسم هنوز نفس می کشید و در اواسط سده ی بیست جانی دوباره گرفت گه آن را نئو دادائیسم نامیدند.

 

نئو دادائیسم

دادا هرگز نمی میرد و ادامه می یابد. هنرمندان امریکایی در اواسط سده ی بیستم در آثارشان از ابژه های مصرفی و روزمره استفاده می کردند و بی اعتنا به سنت ها و قواعد بودند. عبارت ننو دادائیسم را برای اولین بار توسط منتقد و مورخ هنر رابرت روزنبلوم در سال 1957 در نقد نمایشگاهی در لئو کاستلی نیوبورک نگاشت. البته بیشتر منتقدین، نئو دادائیسم را در نقد آثار آن زمان به کار می بردند که وجه مشترکاتی با دادائیسم داشت. استفاده از مواد مصرفی و معمولی و تمایل به طنز از شیوه های نئو دادائیسم بود. برای مثال اثر تخت خواب از رابرت راشنبرگ در واقع یک بالشت و ملحفه رنگ شده در یک جعبه بود که به دیوار متصل شده بود. هنرمند مقصودش ایجاد ضد هنر نمی باشد و به دنبال اتصالی میان اثر خود با زندگی روزمره می بده است. جاسپر جونس (4) از هنرمندان نئو دادائیسم در نقاشی های خود از نماد های روزمره همانند حروف چاپی، نقشه، پرچم و اعداد استفاده می کرده است. این نماد ها در قالب کلاژ و ریزش موم داغ بر سطوح نقاشی شکل می گرفت.

این آثار در آن زمان بسیار نوآورانه و جسور بوده اند که حالت تهاجمی در آن نمایان است که بر شهود جنگ و بی زاری از آن به وضوح قابل رویت است. از دیگر هنرمندان نئودادائیسم می توان به لری ریورز (5) اشاره نمود که با باز آفرینی نسخه هایی از آثار ژان آگوست دومینیم ایگریس، ادوارد مونه  به شکل پیش پا افتاده اثرش را خلق می نمود. نئو دادائیسم ها از هنرهای چندرسانه ای بسیار در آثار خود استفاده می کرده اند. نئو دادانیسم ها هنر عامه پسند را با چنین فرم هایی پیوند زدند و به مرور زمان این هنرمندان به مکتب هایی همانند هنر مفهومی و پسامدرن گرایی گرویدند و نئو دادانیسم را به اوراق تاریخ هنر سپردند.

 

بیانیه های دادائیسم

تعریف ها، بیانه ها و اعلامیه های بسیاری از دادائیسم وجود دارد که در آنها تناقض زیادی دیده می شود و حتی خود را نقض می کند. شاید همین تضاد ها شالکه دادائیسم هستندوتعریف روشنی از دادائیسم نمی توان بیان کرد و بیشتر یک مفهوم می باشد. حتی در خلق شدن کلمه دادا اختلاق نظر وجود دارد. تریسان تسارا در جایی می گوید: " کسی که با این مانیفسا مخالف باشد دادائیست است. من در اصل با هر مانیفستی مخالفم، همان طور که با هر اصلی مخالفم. این مانیفست را برای این می نویسم که نشان بدهم مردم ضمن اینکه با هم یک نفس عمیق در هوای تازه می کشند، نمی توانند دست به هر کار مخالفی هم بزنند" یا در جایی جورج گروس نقل می کند: "برای ما هیج چیز مقدس نبود. جنبش ما نه عرفانی بود، نه کمونیستی، نه هرج و مرج طلب. همه این جنبش ها یک نوع برنامه ای برای خود داشتند، ولی ما کاملا نهیلیست بودیم. ما به همه چیز، حتی خودمان، تف می کردیم. سمبول ما پوچی بود، یک خلا، یک فضای خالیاسم ما را محترمانه گذاشتند نهیلیست.

متولیان تحمیق مردم روی هر کسی که راهش را از آنها جدا می کرد همین اسم بود" آن آرپ، دادا همه چیز بود مگر شوخی. پیچی بود در جاده ای که افق ها وسیعی را در برابر ذهن امروزی می گستردو دادا زنده است و تا امروزی که روحیه نفی در بطن خود داشته باشد زنده است. مارسل یانچو. "من با هر نظامی مخالفم. از همه نظام ها بهتر بی نظامی است." تریسان تسارا. همین جمله نمایان سست بودن این مکتب در پایداری می باشد جایی که ختی برای خود نظامی ندارد و همین امر باعث می گردد در سال 1924 اکثر هنرمندان دادائیسم به سمت مکتب سوررئالیم سوق پیدار کنند. فرانسیس پسکابیا نقل می کند: "هنر یک فرآورده ی دارویی برای آدم های ناقص العقل است." (2) منظور پیکابیا اثر زودگذر مکتب های قبل از دادا است. از دیدگاه او هنر راه خود را قرن ها به اشتباه رفت و مقوله ی زیبایی شناسی را پدید آورد. در جایی ژان آرپ می گوید: "دادا به هنرهای زیبا حمله کرده، ونوس میلو را تنفیه کرده و به لائوکوئون و پسران این قدرت را داده که عاقبت به مبارزه هزار ساله ی خود با مار زندگی پایان دهند." ژان آرپ در اینجا تاریخ هنر را اشاره می کند. ونوس میلو یکی از پیکره های ونوس است که به از سبک هلنیستی پیروی می کند و ار نمونه های شاخص کلاسیک گرایی یونان در اواخر قرن دوم قبل میلاد میلاد می باشد. لائوکوئون و پسران هم اشاره به افسانه ای یونانی دارد که از آن پیکره تراشی شده است این پیکره در واتیکان است و خشم خدایان باعث حمله مارها به لائوکوئون و پسران شده است. آنها مردم تراوا را از آوردن اسب جوبی به داخل شهر برحذر مب کردند. تریستان تسارا می گوید: "هنر می خوابد تا دنیای تازه ای متولد شود. هنر تلفظ طوطی وار جای خود را به دادا می دهد. هنر ادعایی است که از بزدلی پیشابریز دیواری، از هیستری زاییده ی آتلیه، نیرو می گیرد." در اینجا تریسان هنر و زیابیی شناسی را زیر سوال می برد و پیشابریز مرسل دوشان را نمونه هنر عصر خود می داند. ریشارد هولسن بک در جایی می گوید "دادا درد می آورد، شوخی نمی کند، چون تجربه ی افراد انقلابی است نه آدم های بی فرهنگی که می خواهند هنر زینتی برای احساسات دورغینشان باشد و من کمترین تردیدی ندارم که هنر، در طول زمان، کلا دادائیستی خواهد شد، چون خود دادا میل دائم به نو سازیش را به دنبال می آورد."

هولسن بک به هنر بازنمایی می تازد و ابزار هنر را نوعی تخنه می داد که در آن دروغ را در امر زیبایی شناسی ترویج می نماید. در پایان تریسان تسارا در بیانیه اش می گوید: "کوبیسم مکتبی در نقاشی بود، فوتوریسم یک جنبش سیاسی، دادا یک ذهنیت است. یکی را در مقابل دیگری گذاشتن نشانه ی ناآگاهی یا ریا کاری است"  او دادا را هنر والا می داند و حتی هنرهای هم عصر خود را که مدرنیسم هستند نقد می کند. او به فوتوریسم ها می تازد که دادا سرچشمه هایی از آن داشت. می توان تناقض های آشکار را در این بیانیه ها کنکاش نمود تا جای که خود را هم به زیر سوال می برند.

 

نتیجه

دادائیسم مکتبی است که از اعتراض به جنگ جهانی اول شکل گرفت. بسیاری از هنرمندان آن زمان در این جنگ جان سپردند و مرگ آنها بر روی دیگر هنرمندان آن زمان تاثیر بسزایی داشت. که این تاثیر را در دادائیسم و اعتراض آنها به جهان، عقل، هنر و حتی خود دادا می باشد. هرچند عمر این مکتب کوتاه بود اما تاثیرات شگرفی بر دیگر مکاتب همانند سوررئالیسم، نئو دادانیسم، هنر مفهومی، هنر چیدمان و هنر پسا مدرن گرایی داشته است.

 

منابع

دادا و سوررئالیسم - سی. و. ای. بیگزی ترجمه حسن افشار نشر مرکز 1395

گرایش هایی هنر مدرن سم فیلیئس ترجمه مانی فرسایی و هانیه رجبی نشر آبان 1395

مکتب های ادبی سیروس شمیسا نشر قطره 1393

سبک ها و مکتب های هنری آزبورن، چیلورز ترجمه فرهاد گشایش نشر مارلیک 1394

گرایش های ضد هنر دیتمار الگر فاطمه عبادی نشر آبان 1395

دایره المعارف هنر رویین پاکباز نشر فرهنگ - 1379

چیستی هنر اسوالد هنفلینگ ترجمه عای رامین نشر هرمس - 1393

سبک در سینما عبدالرضا حقیری نشر تریتا تهران 1394

اکسپرسیونیسم آر.اس. فرنس ترجمه فرزانه ظاهری نشر مرکز 1395

تاریخ هنر ارنست گامبریج ترجمه علی رامتین نشر نی - 1393

 

 

 

پایگاه تحلیلی گفتمانی آبادان نیوز اخبار جنوب غرب کشور را بصورت تحلیلی، گفتمانی و خبری منتشر میکند.

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: